- نوایب
- نایبه ها، حادثه ها، بلاها، مصیبت ها، جمع واژۀ نایبه
معنی نوایب - جستجوی لغت در جدول جو
- نوایب
- مصائب و سختیهای زمانه
- نوایب ((نَ یِ))
- جمع نائبه، پیش آمدها، حوادث
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ذوابه. پیشانیها، روییدنگاههای موی بر پیشانی، گیسوان
مونث شایب، عیب وصمت، شک گمان، جمع شوایب (شوائب)
نجیبه ها، نجیب ها، جمع واژۀ نجیبه
ناصب ها، نصب کننده ها، برپا کننده ها، جمع واژۀ ناصب
شائبه ها، عیب ها، آلودگی ها، آمیختگی ها، شک و گمان ها، جمع واژۀ شائبه
جمع نجیبه، جمع نجیب شتران گزیده: چوآوازرعدازسحاب بهاری فتاده بره برغطیط نجایب. (برهانی ک منوچهری. چا. کازیمیرسکی. ص 12 ورک: برهانی بقلم م. معین درنداب 1: 1)
مصیبتها، سختیها و کارهای دشوار
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
جمع ناصب، بر پا کننده
نایره ها، آتشهای برافروخته، کنایه از فتنه های برپاشده، کنایه از کینه ها و دشمنی ها، جمع واژۀ نایره
جانشین
نایب ها، وکیل ها، گماشتگان، جمع واژۀ نایب
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
عنوانی که به شاهزادگان اطلاق می شد مثلاً نواب والا
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
وکیل ها، نایب ها بسیار نیابت کننده
((یِ))
فرهنگ فارسی معین
جانشین
نایب الزیاره: کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند
نایب الحکومه: کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند یا بخشدار (واژه فرهنگستان)
نایب التولیه: کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند
نایب الزیاره: کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند
نایب الحکومه: کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند یا بخشدار (واژه فرهنگستان)
نایب التولیه: کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند