جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نوایر

نوایر

نوایر
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
فرهنگ لغت هوشیار

نوایر

نوایر
نایره ها، آتشهای برافروخته، کنایه از فتنه های برپاشده، کنایه از کینه ها و دشمنی ها، جمعِ واژۀ نایره
نوایر
فرهنگ فارسی عمید

نوایر

نوایر
جَمعِ واژۀ نایره. رجوع به نائره و نایره شود: نوایر فتنه فرونشست و کارها به نظام پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288). ازاثارت نوایر ظلم... ابتدا کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

نوادر

نوادر
نادره ها، اشخاص نابغه، کنایه از اتفاقهای عجیب، کنایه از سخنان دلنشین، نادرها، جمعِ واژۀ نادره
نوادر کلام: کلمات نغز و فصیح
نوادر
فرهنگ فارسی عمید

نوایب

نوایب
نایبه ها، حادثه ها، بلاها، مصیبت ها، جمعِ واژۀ نایبه
نوایب
فرهنگ فارسی عمید

نواسیر

نواسیر
ناسورها، زخمهایی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی ها، جمعِ واژۀ ناسور
نواسیر
فرهنگ فارسی عمید

نبایر

نبایر
از ساخته های فارسی گویان رمن بندی به شیوه تازی از واژه پارسی نبیرگان جمع نبیره (بسیاق عربی) : وچون شاهزاده درشیروان قراروآرام گرفت میرزا برهان نامی ازنبایرسلاطین شیروان - که در میانه جماعت قساق میبود ... - بشیروان آمده. . توضیح نبایرجمع} نبیره {کلمه ایست که ازماده فارسی بصیغه عربی ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار