جدول جو
جدول جو

معنی نواویر - جستجوی لغت در جدول جو

نواویر(نَ)
جمع واژۀ نوّار. رجوع به نوار و نواره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نونوار
تصویر نونوار
کسی که تازه سر و وضع خوب پیدا کرده، آنکه تازه به نوایی رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواصیر
تصویر رواصیر
ریصارها، مربا یا ترشی ای که از چند چیز درست کنند، جمع ریصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواقیس
تصویر نواقیس
ناقوس ها، زنگهای بزرگی که در کلیسا نصب می کنند و هنگام مراسم مذهبی نواخته می شود، جمع واژۀ ناقوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامیس
تصویر نوامیس
ناموس ها، شرف ها، عفت ها، عصمت ها، کنایه از آگاه و مطلع به باطن امور، راز ها، سرها، کاردان ها، کمینگاههای صیاد، جمع واژۀ ناموس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحاریر
تصویر نحاریر
نحریرها، حاذق ها، ماهرها، دانشمندها، زیرک ها، خردمندها، جمع واژۀ نحریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طواویس
تصویر طواویس
طاووس ها، پرنده ای زیبا از خانوادۀ کبک که نر آن دم چتری بزرگ با پرهای رنگین دارد، جمع واژۀ طاووس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوامیر
تصویر طوامیر
طومارها، مکتوبها یا نامه های بلند، دفترها، صحیفه ها، نامه ها، جمع واژۀ طومار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامبر
تصویر نوامبر
ماه یازدهم از تقویم فرنگی، بین اکتبر و دسامبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
ناسورها، زخمهایی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی ها، جمع واژۀ ناسور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
نایره ها، آتشهای برافروخته، کنایه از فتنه های برپاشده، کنایه از کینه ها و دشمنی ها، جمع واژۀ نایره
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ریش کهنۀ روان که بیشتر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعده و بن دندان پیدا گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
جمع واژۀ نایره. رجوع به نائره و نایره شود: نوایر فتنه فرونشست و کارها به نظام پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288). ازاثارت نوایر ظلم... ابتدا کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناسور. رجوع به ناسور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناعور. رجوع به ناعور شود، جمع واژۀ ناعوره. رجوع به ناعوره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عوّار. رجوع به عوار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناووس. رجوع به ناووس و نائوس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناقور. رجوع به ناقور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناظوره. رجوع به ناظوره و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناصور. رجوع به ناصور و ناسور و نواسیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناطور. رجوع به ناطور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بواسیر
تصویر بواسیر
نوعی بیماری مقعد و بینی است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیوان، بمعنی اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم و دفتر محاسبه، دفتر حساب، و بمعنی فراهم آمدن کتب و کتابت و شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواصیر
تصویر رواصیر
جمع ریصار، از پارسی ریچاردها جمع ریصار ریچالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواوین
تصویر اواوین
جمع ایوان، از پارسی ایوان ها کاخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
جمع ناسور، ریشینگی ها جمع ناسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصیر
تصویر نواصیر
جمع ناصور، ریشینگی ها جمع ناصور (ناسور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقیر
تصویر نواقیر
جمع ناقور، کرنای ها جمع ناقور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواویس
تصویر طواویس
جمع طاووس، فراشمرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوامیر
تصویر طوامیر
جمع طومار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواریر
تصویر قواریر
جمع قاروره، شیشه ها پیشارها زنان به گواژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
((نَ یِ))
جمع نائره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوآوری
تصویر نوآوری
ابتکار، اختراع، آفرینشگری، نوآفرینی، نخست سازی
فرهنگ واژه فارسی سره