جستجو و تفحص نمودن. جستجوی چیز گمشده کردن. (آنندراج). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده. (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی) (ترجمان قرآن عادل بن علی). تفحص کردن. تفتیش. واپرسیدن: چو واجستیم از آن صورت که حال است رصد بنمود کاین معنی محال است. نظامی. آتش عشق در دل ما جو عاشقان ضعیف را واجو. عراقی همدانی. و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود
جستجو و تفحص نمودن. جستجوی چیز گمشده کردن. (آنندراج). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده. (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی) (ترجمان قرآن عادل بن علی). تفحص کردن. تفتیش. واپرسیدن: چو واجستیم از آن صورت که حال است رصد بنمود کاین معنی محال است. نظامی. آتش عشق در دل ما جو عاشقان ضعیف را واجو. عراقی همدانی. و رجوع به تفحص و واپرسیدن و واجست و تفقد و بازجستن شود
یوزتک. یوزدو. که جست وخیزی به تندی یوز داشته باشد. که چون یوز تند بجهد. سخت جلد و چالاک: یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه، آهودو و روباه حیله، گوردن. منوچهری. و رجوع به یوز شود
یوزتک. یوزدو. که جست وخیزی به تندی یوز داشته باشد. که چون یوز تند بجهد. سخت جلد و چالاک: یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه، آهودو و روباه حیله، گوردن. منوچهری. و رجوع به یوز شود
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در 30 هزارگزی جنوب شرقی بیرجند و 2 هزارگزی جنوب جادۀ زاهدان، در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 883 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و زعفران و اقسام میوه ها، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 428)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در 30 هزارگزی جنوب شرقی بیرجند و 2 هزارگزی جنوب جادۀ زاهدان، در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 883 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و زعفران و اقسام میوه ها، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 428)
دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. (برهان) (آنندراج). رجوع به نواشته شود، خشت های روی هم نهاده شده در بنای عمارت، و خشت های دیوار. (ناظم الاطباء) ، سفال و تودۀ سفال. (ناظم الاطباء)
دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. (برهان) (آنندراج). رجوع به نواشته شود، خشت های روی هم نهاده شده در بنای عمارت، و خشت های دیوار. (ناظم الاطباء) ، سفال و تودۀ سفال. (ناظم الاطباء)
نجسته. جستجو نکرده. طلب نکرده. نطلبیده. در پی جست و جو برنیامده: ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا. ناصرخسرو. در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک ناجسته خاک ره بکف آید نه کیمیا. خاقانی. به باران مژه در ابر می جستم وصالش را کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
نجسته. جستجو نکرده. طلب نکرده. نطلبیده. در پی جست و جو برنیامده: ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا. ناصرخسرو. در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک ناجسته خاک ره بکف آید نه کیمیا. خاقانی. به باران مژه در ابر می جستم وصالش را کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
مصدر مرخم توانستن. توانائی. توان. اسم از توانستن. اسم مصدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : تا توانستم ندانستم چه بود چونکه دانستم توانستم نبود. عطار (از یادداشت ایضاً). رجوع به توانستن شود
مصدر مرخم توانستن. توانائی. توان. اسم از توانستن. اسم مصدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : تا توانستم ندانستم چه بود چونکه دانستم توانستم نبود. عطار (از یادداشت ایضاً). رجوع به توانستن شود
باغ نونشانده. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (فرهنگ شعوری) (انجمن آرا) (رشیدی). نوخیز. (انجمن آرا). باغی را گویند که درختان آن را نو نشانده باشند. و به این معنی بجای جیم، خای نقطه دار (نواخسته) هم آمده است. (برهان قاطع) (از آنندراج). رجوع به نوآجسته شود
باغ نونشانده. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (فرهنگ شعوری) (انجمن آرا) (رشیدی). نوخیز. (انجمن آرا). باغی را گویند که درختان آن را نو نشانده باشند. و به این معنی بجای جیم، خای نقطه دار (نواخسته) هم آمده است. (برهان قاطع) (از آنندراج). رجوع به نوآجسته شود
مؤاخذه. بازخواست. واپرس: کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و رجوع به واجستن و بازجستن و واپرسیدن شود
مؤاخذه. بازخواست. واپرس: کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و رجوع به واجستن و بازجستن و واپرسیدن شود