جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مِثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ: خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری. از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ رنگ خود بگذار بوئی هم نخواهی یافتن. خاقانی. گشتی از نعل او شکارستان نقش بر نقش چون نگارستان. نظامی. حاجت صورت نبودآئینه هست گر نگارستان تماشا می کند. سعدی. کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را. سعدی. در تماشای پری رویان اقلیم خیال دیده گر بر هم نهی چشمت نگارستان شود. حکیم (از آنندراج). ، نقاش خانه. (یادداشت مؤلف). کارگاه نقاشی. (فرهنگ فارسی معین) : بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب. حافظ. ، خانه به نقش و نگار آراسته شده و نقاشی کرده شده. (ناظم الاطباء). کاخ منقوش و مصور. (فرهنگ فارسی معین). خانه به نگارکرده. خانه منقش. خانه مزین به نقش ها. (یادداشت مؤلف) : این است همان ایوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودی دیوار نگارستان. خاقانی. تا نگارستان نخوانی طارم ایام را کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان. خاقانی. در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل. سعدی. جمله شیران و شکاران نگارستانت فارغ از حمله و ایمن ز کمند و ز کمین. سلمان ساوجی. - نگارستان چین، نگار خانه چین. نگارستان چین را در داستانها موضعی در چین پنداشته اندپر از تصاویر طرفه و نقش و نگار بدیع، و همان است که به نام نگارخانه خوانده اند. در داستان ’دژ هوش ربا’نگارستان شهری پرنقش ونگار در سرحد چین معرفی شده است. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان در انواع نقاشی و مخصوصاً مینیاتور از دیرباز مهارتی خاص داشته اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : هست آن پر در نگارستان چین اطلبوا العلم ولو بالصین ببین. عطار
جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ: خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری. از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ رنگ خود بگذار بوئی هم نخواهی یافتن. خاقانی. گشتی از نعل او شکارستان نقش بر نقش چون نگارستان. نظامی. حاجت صورت نبودآئینه هست گر نگارستان تماشا می کند. سعدی. کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را. سعدی. در تماشای پری رویان اقلیم خیال دیده گر بر هم نهی چشمت نگارستان شود. حکیم (از آنندراج). ، نقاش خانه. (یادداشت مؤلف). کارگاه نقاشی. (فرهنگ فارسی معین) : بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب. حافظ. ، خانه به نقش و نگار آراسته شده و نقاشی کرده شده. (ناظم الاطباء). کاخ منقوش و مصور. (فرهنگ فارسی معین). خانه به نگارکرده. خانه منقش. خانه مزین به نقش ها. (یادداشت مؤلف) : این است همان ایوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودی دیوار نگارستان. خاقانی. تا نگارستان نخوانی طارم ایام را کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان. خاقانی. در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل. سعدی. جمله شیران و شکاران نگارستانت فارغ از حمله و ایمن ز کمند و ز کمین. سلمان ساوجی. - نگارستان چین، نگار خانه چین. نگارستان چین را در داستانها موضعی در چین پنداشته اندپر از تصاویر طرفه و نقش و نگار بدیع، و همان است که به نام نگارخانه خوانده اند. در داستان ’دژ هوش ربا’نگارستان شهری پرنقش ونگار در سرحد چین معرفی شده است. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان در انواع نقاشی و مخصوصاً مینیاتور از دیرباز مهارتی خاص داشته اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : هست آن پر در نگارستان چین اطلبوا العلم ولو بالصین ببین. عطار
دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر و در 24هزارگزی جنوب شرقی برازجان و در دامنۀ کوه گیسکان واقع است، هوائی معتدل ومالاریائی دارد و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و بادام و انگور و خرما و مرکبات و سیب است. مردمش به زراعت و بافتن گلیم و قالی مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ص 232)
دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر و در 24هزارگزی جنوب شرقی برازجان و در دامنۀ کوه گیسکان واقع است، هوائی معتدل ومالاریائی دارد و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و بادام و انگور و خرما و مرکبات و سیب است. مردمش به زراعت و بافتن گلیم و قالی مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ص 232)
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود: گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی. باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری. سعدی. ، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان: ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو. خاقانی
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود: گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی. باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری. سعدی. ، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان: ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو. خاقانی
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. واقع در 13000گزی جنوب ساوه و دارای 31 سکنه است و محل قشلاقی چند خانوار از ایل بغدادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. واقع در 13000گزی جنوب ساوه و دارای 31 سکنه است و محل قشلاقی چند خانوار از ایل بغدادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام امارتی است در هندوستان از طرف شمال بوسیلۀ نهر نیره از سنجاق پونه مجزا گردد و سنجاق ستاره جهات دیگر آن را فراگرفته است، دارای 1028 هزار گز مربع مساحت و چمن زارهای بسیار و حبوبات فراوان، اهالی از ابریشم و پنبه و با برخی منسوجات و سنگ، بت میسازند، (قاموس الاعلام ترکی) نام قصبۀ زیبائی است در خطۀ دکن از هندوستان، در 55 هزارگزی شمال شرقی ستاره، و مرکز ناحیتی بهمین نام است، (قاموس الاعلام ترکی)
نام امارتی است در هندوستان از طرف شمال بوسیلۀ نهر نیره از سنجاق پونه مجزا گردد و سنجاق ستاره جهات دیگر آن را فراگرفته است، دارای 1028 هزار گز مربع مساحت و چمن زارهای بسیار و حبوبات فراوان، اهالی از ابریشم و پنبه و با برخی منسوجات و سنگ، بت میسازند، (قاموس الاعلام ترکی) نام قصبۀ زیبائی است در خطۀ دکن از هندوستان، در 55 هزارگزی شمال شرقی ستاره، و مرکز ناحیتی بهمین نام است، (قاموس الاعلام ترکی)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جادۀ داورزن به کهنه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 584 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جادۀ داورزن به کهنه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 584 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 23هزارگزی مغرب ورزقان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 511تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات وحبوبات و میوه های سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 23هزارگزی مغرب ورزقان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 511تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات وحبوبات و میوه های سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قصبۀ جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی خاور لاهیجان، کنار راه شوسۀ لاهیجان به لنگرود. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 1005 تن سکنه. آب آن از استخر و چشمه. محصول آنجا برنج، چای، ابریشم و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان پارچه بافی است. کار خانه چای خشک کنی و ده باب دکان مختلف کنار راه شوسه دارد و آب چشمۀ آن دارای خواص طبی است. در تابستان مردم برای هواخوری از لاهیجان به این قصبه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
قصبۀ جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی خاور لاهیجان، کنار راه شوسۀ لاهیجان به لنگرود. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 1005 تن سکنه. آب آن از استخر و چشمه. محصول آنجا برنج، چای، ابریشم و صیفی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان پارچه بافی است. کار خانه چای خشک کنی و ده باب دکان مختلف کنار راه شوسه دارد و آب چشمۀ آن دارای خواص طبی است. در تابستان مردم برای هواخوری از لاهیجان به این قصبه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
مرکّب از: بهار + -ستان، جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)، جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) : همین بس در بهارستان محشر خون بهای من غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش. خاقانی.
مُرَکَّب اَز: بهار + -ِستان، جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)، جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) : همین بس در بهارستان محشر خون بهای من غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش. خاقانی.
مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی (سابق) در شرق و مسجد و مدرسه عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی (سابق) در شرق و مسجد و مدرسه عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین)
جائی که درآن نخل بسیار باشد. (فرهنگ نظام). باغ خرما. (آنندراج). جای انبوه از خرمابنان. خرستان. مخستان. مغستان. (ناظم الاطباء). خرماستان. باحه. عقده: شکر در تنگ شه تیمار میخورد ز نخلستان شیرین خار میخورد. نظامی. گرد آن باغ گشت چون مستان تا رسید از چمن به نخلستان. نظامی. نخلستانی بدان زمین بود کآرایش نقش بند چین بود. نظامی. مشتمل بود بر کروم و باغات و بساتین و نخلستان و درختستان. (تاریخ قم ص 181)
جائی که درآن نخل بسیار باشد. (فرهنگ نظام). باغ خرما. (آنندراج). جای انبوه از خرمابنان. خرستان. مخستان. مغستان. (ناظم الاطباء). خرماستان. باحه. عقده: شکر در تنگ شه تیمار میخورد ز نخلستان شیرین خار میخورد. نظامی. گرد آن باغ گشت چون مستان تا رسید از چمن به نخلستان. نظامی. نخلستانی بدان زمین بود کآرایش نقش بند چین بود. نظامی. مشتمل بود بر کروم و باغات و بساتین و نخلستان و درختستان. (تاریخ قم ص 181)
جای خیال. محل خیال. خیال جای. خیالکده: بگرد دل درین سودا تمام عمر گردیدم چو قدش سرو موزونی ندیدم در خیالستان. وحید (از آنندراج). ، بسیاری توهمات و تصورات. (ناظم الاطباء)
جای خیال. محل خیال. خیال جای. خیالکده: بگرد دل درین سودا تمام عمر گردیدم چو قدش سرو موزونی ندیدم در خیالستان. وحید (از آنندراج). ، بسیاری توهمات و تصورات. (ناظم الاطباء)
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)