پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
منصور بن سلمه بن عبدالعزیز یا زبرقان بن سلمه بن شریک، نمری القبیله جزری الاصل بغدادی الاقامه، مکنی به ابوالقاسم یا ابوسلمه. از مشاهیر شاعران اوایل عهد بنی عباس و از مدیحه گویان هارون الرشید و اشراف دولت اوست. در سال 210هجری قمری وفات یافته است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 233). و رجوع به هدیهالاحباب ص 259 و مجالس المؤمنین ص 229 وکنی و القاب قمی ص 220 و تاریخ بغداد ج 13 ص 65 شود حسین بن علی نمری بصری، مکنی به ابوعبدالله. از شاعران و نحویون قرن چهارم هجری است. او راست: اسماء الفضه و الذهب. الخیل الملمع. مشکلات الحماسه یا معانی الحماسه. به سال 385 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 4 ص 233). و رجوع به روضات الجنات ص 238 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4600 شود
منصور بن سلمه بن عبدالعزیز یا زبرقان بن سلمه بن شریک، نمری القبیله جزری الاصل بغدادی الاقامه، مکنی به ابوالقاسم یا ابوسلمه. از مشاهیر شاعران اوایل عهد بنی عباس و از مدیحه گویان هارون الرشید و اشراف دولت اوست. در سال 210هجری قمری وفات یافته است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 233). و رجوع به هدیهالاحباب ص 259 و مجالس المؤمنین ص 229 وکنی و القاب قمی ص 220 و تاریخ بغداد ج 13 ص 65 شود حسین بن علی نمری بصری، مکنی به ابوعبدالله. از شاعران و نحویون قرن چهارم هجری است. او راست: اسماء الفضه و الذهب. الخیل الملمع. مشکلات الحماسه یا معانی الحماسه. به سال 385 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 4 ص 233). و رجوع به روضات الجنات ص 238 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4600 شود
دهی است از دهستان دیزمار شرقی در بخش ورزقان شهرستان اهر که 637 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار شرقی در بخش ورزقان شهرستان اهر که 637 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
موی برافتادن و برون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منه المثل: رویدالغز و یتمرق، ای امهل الغزو حتی یخرج الولد. واصله ان امراءه کانت تغزو فحبلت فذکر لها الغزو فقالت ذلک فذهب مثلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برکنده شدن موی، به مریق رنگ گرفتن جامه، پراکنده شدن وریختن موی از بیماری و جز آن. (از اقرب الموارد)
موی برافتادن و برون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منه المثل: رویدالغز و یتمرق، ای امهل الغزو حتی یخرج الولد. واصله ان امراءه کانت تغزو فحبلت فذکر لها الغزو فقالت ذلک فذهب مثلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برکنده شدن موی، به مریق رنگ گرفتن جامه، پراکنده شدن وریختن موی از بیماری و جز آن. (از اقرب الموارد)
بالش برنشستن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 101). بالش برنشستنی و بالش که در میان پالان نهند. (مهذب الاسماء). نمرق. (منتهی الارب). ج، نمارق. رجوع به نمرق شود
بالش برنشستن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 101). بالش برنشستنی و بالش که در میان پالان نهند. (مهذب الاسماء). نمرق. (منتهی الارب). ج، نَمارِق. رجوع به نمرق شود
نخود آب، آبخوری، شیرینه، گوهر گوهر هر چیز، شوربا نیزه زدن باشتاب، شوربا کردن، موی پیراستن: از پوست، بو گرفته گرگان پشم ریخته آش شوربا، آب خورش، جوهر هر چیز، آفتی که در کشت زار بهم رسد شیرینه. نیزه زدن، کندن پشم از پوست، پشم و پوست بوی گرفته جمع امراق
نخود آب، آبخوری، شیرینه، گوهر گوهر هر چیز، شوربا نیزه زدن باشتاب، شوربا کردن، موی پیراستن: از پوست، بو گرفته گرگان پشم ریخته آش شوربا، آب خورش، جوهر هر چیز، آفتی که در کشت زار بهم رسد شیرینه. نیزه زدن، کندن پشم از پوست، پشم و پوست بوی گرفته جمع امراق