معنی مرق
- مرق
- نخود آب، آبخوری، شیرینه، گوهر گوهر هر چیز، شوربا نیزه زدن باشتاب، شوربا کردن، موی پیراستن: از پوست، بو گرفته گرگان پشم ریخته آش شوربا، آب خورش، جوهر هر چیز، آفتی که در کشت زار بهم رسد شیرینه. نیزه زدن، کندن پشم از پوست، پشم و پوست بوی گرفته جمع امراقنخود آب، آبخوری، شیرینه، گوهر گوهر هر چیز، شوربا نیزه زدن باشتاب، شوربا کردن، موی پیراستن: از پوست، بو گرفته گرگان پشم ریخته آش شوربا، آب خورش، جوهر هر چیز، آفتی که در کشت زار بهم رسد شیرینه. نیزه زدن، کندن پشم از پوست، پشم و پوست بوی گرفته جمع امراق
فرهنگ لغت هوشیار