دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، در 3هزارگزی جنوب قلعه نو واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، در 3هزارگزی جنوب قلعه نو واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
آنکه به مالیدن نمد مباشرت کند. (آنندراج). آنکه نمد می مالد. (ناظم الاطباء). آنکه از پشم آمیخته با آشی نمد مالد. لبّاد. نمدگر. نمدساز. (یادداشت مؤلف) : گر سقرلاط تو را هست و نمد می پوشی سردی است این به نمدمال چه عیب است و عوار. نظام قاری. گر شبی وصل نمدمال چو مه دستم دهد روی زردی بر کف آن پای مالم چون نمد. سیفی (از آنندراج). بود از نمدمال نالیدنم رخ از عجز بر خاک مالیدنم. وحید (از آنندراج)
آنکه به مالیدن نمد مباشرت کند. (آنندراج). آنکه نمد می مالد. (ناظم الاطباء). آنکه از پشم آمیخته با آشی نمد مالد. لَبّاد. نمدگر. نمدساز. (یادداشت مؤلف) : گر سقرلاط تو را هست و نمد می پوشی سردی است این به نمدمال چه عیب است و عوار. نظام قاری. گر شبی وصل نمدمال چو مه دستم دهد روی زردی بر کف آن پای مالم چون نمد. سیفی (از آنندراج). بود از نمدمال نالیدنم رخ از عجز بر خاک مالیدنم. وحید (از آنندراج)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’نام بلوکی است حاصلخیز از توابع کرمانشاهان که در سمت شرقی این شهر واقع است. ابتدای حد شمالی این بلوک از اول دربندی است که به تنگ دینور معروف است و این تنگ طوریست که نزدیک یک فرسخ راه از طرفین جبال شامخۀ متصل به یکدیگر امتداد یافته و تنگ و درۀ دینوررا تشکیل داده است. وسعت و عرض تنگ بعضی جاها به پانصد و در برخی مواضع به دویست ذرع می رسد و اشجار بسیار از بید و غیره بطور انبوه در این تنگ روییده و جاهای باصفادارد. از میان تنگ نهری جاری است که منبع آن آبهای کندوله و دینور و بعضی از میاه اراضی کلیای است که از این آب همه دهات بلوک چمچمال مشروب میشوند و مازاد آن در نزدیکی بیستون به رود خانه کاماسب می ریزد. این آبادی را چشمه ها و سرابهای متعدد است که از جمله ’سراب چشمه سهراب’، ’کمیچه سراب’، ’سراب برناج’، ’سراب بخو بران’، ’سراب بدربان’، ’سراب شیخی آباد’ ’سراب زردآباد’، ’سراب جوگلان’ که از مزارع سمنگان است، ’سراب با باولی’ که در سفید چقا واقع است، ’سراب نادرآباد’ و ’چشمه زر’ که به ’چشمه شاه ماران’ شهرت دارد، معروف می باشند علاوه بر این سرابها سراب بیستون هم جزء این آبادی محسوب می شود و چند سراب دیگر هم هست که در آن طرف رود خانه کاماسب واقعند، از قبیل سراب خلیفه آباد که ملک ظهیرالملک است، سراب کاکل که ملک ورثۀ مرحوم علیقلی میرزا صارم الدوله می باشد، و هنگام طغیان آب بعضی از این سرابها به رود دینور و بعضی به رود خانه کاماسب میریزد. محصول این بلوک، گندم، جو، شلتوک و بعضی حبوبات است و در برخی جاها باغ و اشجار هم دیده می شود و بطور کلی این بلوک بزیادی محصول معروف است. متعلقات این بلوک بیش از چهل قریه است که: سمنگان’ ملک نگارنده، ’جیحون آباد’ ملک سادات دکه ای، ’دودانگه’ ملک ویس علی خان و چند خرده مالک که دارای پنجاه خانوار جمعیت و محل سکونت طایفۀ نانکلی است، ’برآفتابان’، ’نادرآباد’، ’بیستون’، و ’تخت شیرین’ از آن جمله اند. در این بلوک بعضی آثار قدیمه مشهود است که از جمله در ’نادرآباد’ سنگری است که نادر شاه افشار آن راهنگام شکست از قشون عثمانی بسته است و در ’سمنگان’ قلعه ای است قدیمی و مشهور است که جای رمۀ ’هجیر’ (که در شاهنامه اسم وی آمده) بوده است، و نیز در سمت کوه پرو (معروف بشیطان بازار) دریاچۀ معتبری است که خسرو پرویز جهت ییلاق خود ساخته و از آن زمان باقی است و نیلوفر زیادی در دریاچه به عمل آمده است، در میان تنگ دینور هم طاقی از آثار قدیمه است به نام ’فرهاد تراش’ که از میان کوه بریده شده و چند پله می خورد و به میان تنگ میرود، و هم در این تنگ مکانی است مشهور به ’نظرگاه مولا’ و مغاره ای است معروف به ’طویله سوراخ’ که در آنجا دریاچه ای است و کسی انتهای آن را ندیده و ممکن نیست تا آخر آن بروند، و نیز در پشت چشمه سهراب جایی است مشهور به ’آب زا’ و حوضی در آنجا ساخته اند که آب جاری در اوست و معلوم نیست که آب از کجا می آید و به کجا می رود، و در ’برآفتابان’ هم چاهی است که به زندان شمامه و دمامه مشهور میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 265 و266). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: ’نام یکی از دهستانهای بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان است که در جنوب و باختر بخش صحنه واقع شده و راه شوسۀ کرمانشاه به همدان، از وسط و راه کرمانشاه به هرسین از منتهی الیه جنوبی آن می گذرد، و رود خانه گاماسیاب هم پس ازگذشتن از شهرستان نهاوند در محل آبادی چم سرخه وارد این بخش میشود و پس از مشروب ساختن قسمت عمده قراء بخش، در جنوب آبادی فراش از این بخش خارج و به دهستان در و فرامان داخل میگردد. و رود خانه دینور نیز پس از عبور از تنگ دینور قسمتی از قراء این دهستان را مشروب ساخته در اراضی قریۀ نادرآباد به رود خانه گاماسیاب ملحق میشود. این آبادی محصول عمده اش غلات، حبوبات، تنباکو، چغندر قند، و لبنیات می باشد و در قراء کنار رود خانه دینور کشت برنج هم معمول است. این دهستان از 97 قریۀ کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود 13700 تن است. قریه های ’بیستون’: ’بدریان’، ’سفید چقا’، ’کاشانتو’ و ’سمنگان’ از قراء مهم این دهستان بشمار می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’نام بلوکی است حاصلخیز از توابع کرمانشاهان که در سمت شرقی این شهر واقع است. ابتدای حد شمالی این بلوک از اول دربندی است که به تنگ دینور معروف است و این تنگ طوریست که نزدیک یک فرسخ راه از طرفین جبال شامخۀ متصل به یکدیگر امتداد یافته و تنگ و درۀ دینوررا تشکیل داده است. وسعت و عرض تنگ بعضی جاها به پانصد و در برخی مواضع به دویست ذرع می رسد و اشجار بسیار از بید و غیره بطور انبوه در این تنگ روییده و جاهای باصفادارد. از میان تنگ نهری جاری است که منبع آن آبهای کندوله و دینور و بعضی از میاه اراضی کلیای است که از این آب همه دهات بلوک چمچمال مشروب میشوند و مازاد آن در نزدیکی بیستون به رود خانه کاماسب می ریزد. این آبادی را چشمه ها و سرابهای متعدد است که از جمله ’سراب چشمه سهراب’، ’کمیچه سراب’، ’سراب برناج’، ’سراب بخو بران’، ’سراب بدربان’، ’سراب شیخی آباد’ ’سراب زردآباد’، ’سراب جوگلان’ که از مزارع سمنگان است، ’سراب با باولی’ که در سفید چقا واقع است، ’سراب نادرآباد’ و ’چشمه زر’ که به ’چشمه شاه ماران’ شهرت دارد، معروف می باشند علاوه بر این سرابها سراب بیستون هم جزء این آبادی محسوب می شود و چند سراب دیگر هم هست که در آن طرف رود خانه کاماسب واقعند، از قبیل سراب خلیفه آباد که ملک ظهیرالملک است، سراب کاکل که ملک ورثۀ مرحوم علیقلی میرزا صارم الدوله می باشد، و هنگام طغیان آب بعضی از این سرابها به رود دینور و بعضی به رود خانه کاماسب میریزد. محصول این بلوک، گندم، جو، شلتوک و بعضی حبوبات است و در برخی جاها باغ و اشجار هم دیده می شود و بطور کلی این بلوک بزیادی محصول معروف است. متعلقات این بلوک بیش از چهل قریه است که: سمنگان’ ملک نگارنده، ’جیحون آباد’ ملک سادات دکه ای، ’دودانگه’ ملک ویس علی خان و چند خرده مالک که دارای پنجاه خانوار جمعیت و محل سکونت طایفۀ نانکلی است، ’برآفتابان’، ’نادرآباد’، ’بیستون’، و ’تخت شیرین’ از آن جمله اند. در این بلوک بعضی آثار قدیمه مشهود است که از جمله در ’نادرآباد’ سنگری است که نادر شاه افشار آن راهنگام شکست از قشون عثمانی بسته است و در ’سمنگان’ قلعه ای است قدیمی و مشهور است که جای رمۀ ’هجیر’ (که در شاهنامه اسم وی آمده) بوده است، و نیز در سمت کوه پرو (معروف بشیطان بازار) دریاچۀ معتبری است که خسرو پرویز جهت ییلاق خود ساخته و از آن زمان باقی است و نیلوفر زیادی در دریاچه به عمل آمده است، در میان تنگ دینور هم طاقی از آثار قدیمه است به نام ’فرهاد تراش’ که از میان کوه بریده شده و چند پله می خورد و به میان تنگ میرود، و هم در این تنگ مکانی است مشهور به ’نظرگاه مولا’ و مغاره ای است معروف به ’طویله سوراخ’ که در آنجا دریاچه ای است و کسی انتهای آن را ندیده و ممکن نیست تا آخر آن بروند، و نیز در پشت چشمه سهراب جایی است مشهور به ’آب زا’ و حوضی در آنجا ساخته اند که آب جاری در اوست و معلوم نیست که آب از کجا می آید و به کجا می رود، و در ’برآفتابان’ هم چاهی است که به زندان شمامه و دمامه مشهور میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 265 و266). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: ’نام یکی از دهستانهای بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان است که در جنوب و باختر بخش صحنه واقع شده و راه شوسۀ کرمانشاه به همدان، از وسط و راه کرمانشاه به هرسین از منتهی الیه جنوبی آن می گذرد، و رود خانه گاماسیاب هم پس ازگذشتن از شهرستان نهاوند در محل آبادی چم سرخه وارد این بخش میشود و پس از مشروب ساختن قسمت عمده قراء بخش، در جنوب آبادی فراش از این بخش خارج و به دهستان در و فرامان داخل میگردد. و رود خانه دینور نیز پس از عبور از تنگ دینور قسمتی از قراء این دهستان را مشروب ساخته در اراضی قریۀ نادرآباد به رود خانه گاماسیاب ملحق میشود. این آبادی محصول عمده اش غلات، حبوبات، تنباکو، چغندر قند، و لبنیات می باشد و در قراء کنار رود خانه دینور کشت برنج هم معمول است. این دهستان از 97 قریۀ کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود 13700 تن است. قریه های ’بیستون’: ’بدریان’، ’سفید چقا’، ’کاشانتو’ و ’سمنگان’ از قراء مهم این دهستان بشمار می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
به شدن و نیکو گردیدن ریش. (ناظم الاطباء). به شدن زخم و جراحت. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (آنندراج). به شدن. بهبود یافتن (زخم). سر بهم آوردن (جراحت). (فرهنگ فارسی معین). بهتر شدن خستگی و ریش. مندمل شدن قرحه. جوش خوردن. (یادداشت مؤلف) ، اندمل الجرح، به شد و نیکو گردید. (منتهی الارب).
به شدن و نیکو گردیدن ریش. (ناظم الاطباء). به شدن زخم و جراحت. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (آنندراج). به شدن. بهبود یافتن (زخم). سر بهم آوردن (جراحت). (فرهنگ فارسی معین). بهتر شدن خستگی و ریش. مندمل شدن قرحه. جوش خوردن. (یادداشت مؤلف) ، اندمل الجرح، به شد و نیکو گردید. (منتهی الارب).
مالیده به بید بیدمال مالش یافته با بید، اصطلاحاً پاک کردن زنگ باشد از روی آئینه و شمشیر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (برهان)، پاک کردن زنگ از شمشیر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دگرکه این کار را شاید، و این لغت میان اهل هند متعارف است و در شعر خسرو مذکور و در کلام قدما یافته نشد، (فرهنگ رشیدی)، پاک کردن زنگ بود از روی شمشیر و خنجر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (فرهنگ جهانگیری)، پاک کردن زنگ از شمشیر و خنجر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر و این لغت در میان اهالی هند متعارف است در سخن متقدمین فرس دیده نگردید، (انجمن آرا) (آنندراج) : بین عدل عادلی که بعدلش ز ایمنی آزاده بود تیغچو سوسن ز بیدمال، امیرخسرو
مالیده به بید بیدمال مالش یافته با بید، اصطلاحاً پاک کردن زنگ باشد از روی آئینه و شمشیر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (برهان)، پاک کردن زنگ از شمشیر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دگرکه این کار را شاید، و این لغت میان اهل هند متعارف است و در شعر خسرو مذکور و در کلام قدما یافته نشد، (فرهنگ رشیدی)، پاک کردن زنگ بود از روی شمشیر و خنجر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (فرهنگ جهانگیری)، پاک کردن زنگ از شمشیر و خنجر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر و این لغت در میان اهالی هند متعارف است در سخن متقدمین فرس دیده نگردید، (انجمن آرا) (آنندراج) : بین عدل عادلی که بعدلش ز ایمنی آزاده بود تیغچو سوسن ز بیدمال، امیرخسرو
ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال: ز پیوند مهراب و از مهرزال وز آن هر دو آزادۀ ناهمال. فردوسی. به رهام گفت این یل ناهمال دلیر و سبکسر مرا بود خال. فردوسی. ، مخالف. مقابل. (از ناظم الاطباء) ، غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. (فرهنگ ولف) : سوم آرزو آنکه خال تواند پرستنده و ناهمال تواند. فردوسی
ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال: ز پیوند مهراب و از مهرزال وز آن هر دو آزادۀ ناهمال. فردوسی. به رهام گفت این یل ناهمال دلیر و سبکسر مرا بود خال. فردوسی. ، مخالف. مقابل. (از ناظم الاطباء) ، غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. (فرهنگ ولف) : سوم آرزو آنکه خال تواَند پرستنده و ناهمال تواَند. فردوسی
انباز شریک: بدعوی همیمالی ارداشتی بنزدیک تندیسه هر دو شدی. توضیح هم این خود این: ... اگر قضایی رسیده همین جای اولی، عین این: ... قضا را وزیر سلطان همین پیغام آورده بود، این: و چندین پاره دیه و مستغل دیگر از ضیاع خاص هتس که بعضی بهر کس از ایمه و اهل ورع و ارباب خاندانهای قدیم و حق داران همین دولتخانه ارزانی فرموده است، فقط. یا همیمال وبس. سخن آخرهمین است
انباز شریک: بدعوی همیمالی ارداشتی بنزدیک تندیسه هر دو شدی. توضیح هم این خود این: ... اگر قضایی رسیده همین جای اولی، عین این: ... قضا را وزیر سلطان همین پیغام آورده بود، این: و چندین پاره دیه و مستغل دیگر از ضیاع خاص هتس که بعضی بهر کس از ایمه و اهل ورع و ارباب خاندانهای قدیم و حق داران همین دولتخانه ارزانی فرموده است، فقط. یا همیمال وبس. سخن آخرهمین است