مالیده به بید بیدمال مالش یافته با بید، اصطلاحاً پاک کردن زنگ باشد از روی آئینه و شمشیر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (برهان)، پاک کردن زنگ از شمشیر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دگرکه این کار را شاید، و این لغت میان اهل هند متعارف است و در شعر خسرو مذکور و در کلام قدما یافته نشد، (فرهنگ رشیدی)، پاک کردن زنگ بود از روی شمشیر و خنجر و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر که این کار را شاید، (فرهنگ جهانگیری)، پاک کردن زنگ از شمشیر و خنجر و آیینه و سایر اسلحه بچوب بید یا چوب دیگر و این لغت در میان اهالی هند متعارف است در سخن متقدمین فرس دیده نگردید، (انجمن آرا) (آنندراج) : بین عدل عادلی که بعدلش ز ایمنی آزاده بود تیغچو سوسن ز بیدمال، امیرخسرو
مُرَکَّب اَز: بی + دماغ، بی حالت و بی کیف. (ناظم الاطباء)، کدر. ملول. (یادداشت مؤلف)، افسرده. دلتنگ. رجوع به بیدل و دماغ شود، زودخشم. زودرنج. بدمزاج. (آنندراج)، به اندک چیزی خشمناک و متغیر شده. (ناظم الاطباء) ، ناشکیبا. بی صبر و حوصله. (ناظم الاطباء)