جدول جو
جدول جو

معنی ناهمال

ناهمال
بی همال، بی همتا، بی نظیر، بی مانند
تصویری از ناهمال
تصویر ناهمال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناهمال

ناهمال

ناهمال
بی مانندبی نظیر، مخالف، غیرمساوی نامساوی مقابل همال
ناهمال
فرهنگ لغت هوشیار

ناهمال

ناهمال
ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال:
ز پیوند مهراب و از مهرزال
وز آن هر دو آزادۀ ناهمال.
فردوسی.
به رهام گفت این یل ناهمال
دلیر و سبکسر مرا بود خال.
فردوسی.
، مخالف. مقابل. (از ناظم الاطباء) ، غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. (فرهنگ ولف) :
سوم آرزو آنکه خال تواَند
پرستنده و ناهمال تواَند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

انهمال

انهمال
روان شدن اشک چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرودویدن اشک. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

نامال

نامال
مالیده نشده مالش نیافته. یاتریاک نامال. شیره خشخاش که هنوز آنرا نمالیده اند
فرهنگ لغت هوشیار

اهمال

اهمال
فرو گذاشتن، سرسری کاری را انجام دادن، بی پروایی کردن، سهل انگاری، جمع اهمالات
اهمال
فرهنگ فارسی معین

اهمال

اهمال
فروگذاشتن، واگذاشتن، در کاری یا دربارۀ چیزی سستی و تنبلی و سهل انگاری کردن
اهمال
فرهنگ فارسی عمید

اهمال

اهمال
بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات) (آنندراج). فروگذاشتن. (مؤید) (تاج المصادر بیهقی) (تفلیسی) (مجمل اللغه) (مصادر زوزنی). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن آن را بعمد یا نسیان. (از اقرب الموارد). گذاشتن چیزی را و باستعمال ناداشتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

نامال

نامال
نامالیده، نمالیده، مالیده ناشده، مالش نادیده،
- تریاک نامال، شیرۀ خشخاش که هنوز آن را نمالیده اند
لغت نامه دهخدا