- نقره (دخترانه)
- فلزی گرانبها نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه به کار می رود
معنی نقره - جستجوی لغت در جدول جو
- نقره
- فلزی سفید رنگ، براق، چکش خور و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود که می توان از آن ورقه های نازک یا مفتول های باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرف های گران بها و آب نقره دادن به فلزات به کار می رود و برای محکم تر شدن آن را با مس ترکیب می کنند و به صورت آلیاژ به کار می برند، سیم
نقرۀ شاخ دار: سیم شاخ دار، نقرۀ پاکیزه و بی غش، نقرۀ خالص
- نقره
- پاره از سیم گداخته، و آن فلزی است سفید رنگ و چکش خور که از معدن بدست میاید
- نقره ((نُ رِ))
- فلزی است سفید رنگ و چکش خور که از معدن به دست می آید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نام پیشین آنکارا پایتخت ترکیه
ترکی ک کلاغ سبز کاسه شکنک (گویش شیرازی) از پرند گان
باشه ماده از پرندگان
تیوری، نظریه
گاو نر یا ماده، گاو
نگاره، ره نامه
تراز
ناشناس، خشن
سرخ و سپید
زبانۀ ترازو یا قپان، سنگ قپان
سرمشقی که بر لوح کودکان می نوشتند
انتقال، از جایی به جایی شدن، سخن چینی
نوعی طبل که با دو چوب باریک نواخته می شود
طرحی از یک منطقه که روی سطح صافی ترسیم می شود، تصویری از یک بنا یا ماشین یا چیز دیگر که باید ساخته شود، طرح و صورت کار، کنایه از عمل پیش بینی شده
یک مرتبه نگریستن، یک نظر انداختن، لمحه، شکل، هیئت
دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم زخم بنویسند
دومین و بلندترین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۸۶ آیه، سنام القرآن، فسطاط القرآن
ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا مسکه از دوغ جدا شود
ناقل ها، نقل کنندگان، روایت کنندگان، جابه جا کنندگان، جمع واژۀ ناقل
منزل هشتم از منازل قمر مشتمل بر دو ستاره از برج سرطان
آلت چینی یا شیشه ای که سیم برق یا تلفن را به آن می بندند
ورم، آماس و درد شدید که غالباً در اثر پرخوری و حرکت نکردن و اختلال عمل کبد و بالا رفتن اسید اوریک خون و جمع شدن املاح در مفصل انگشت پا تولید می شود
نازایی خوردنی خورش، زه بند مهره ای که زنان بر میان بندند تا آبستن نشوند
مهره پشت را گویند
مقره در فارسی: تالابک، غلغلک، در فارسی: گیره چینی حوض کوچک، سبوی کوچک، آلتی چینی یا شیشه یی که سیم تلفن یا برق را بان متصل سازند
سنگ قپان
ندرت در فارسی کمیابی، تنهایی تنها بودن
بن بینی، درون دماغ، جویک لب، زره فراخ، ماهخان خرچنگ (سرطان) بینی شیر از چهره های سپهری بن بینی، اندرون بینی، چاهک میان دوسبیل درلب بالایین جویک لب
فریاد