فلزی سفید رنگ، براق، چکش خور و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود که می توان از آن ورقه های نازک یا مفتول های باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرف های گران بها و آب نقره دادن به فلزات به کار می رود و برای محکم تر شدن آن را با مس ترکیب می کنند و به صورت آلیاژ به کار می برند، سیم نقرۀ شاخ دار: سیم شاخ دار، نقرۀ پاکیزه و بی غش، نقرۀ خالص
نقره. مخاصمت در کلام. (یادداشت مؤلف). رجوع به نِقرَه شود: چون خواجه عماد (را) همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22) مراجعۀ کلام میان دو نفر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقره. مخاصمت در کلام. (یادداشت مؤلف)
بیمارئی است در پای یا پهلوی گوسپند. (منتهی الارب) (آنندراج). بیماری که در پهلوی گوسفند پدید آید. (ناظم الاطباء). مرضی است که در پای گاو و گوسفند پدیدآید و آن التواء عرقوبین است. (از اقرب الموارد)
چاهک، خصوصاً چاهک پس گردن انسان در منتهای سر. (غیاث اللغات). نقره. مغاک. (یادداشت مؤلف). نقرۀ قفا، مغاک پس گردن را گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به نُقرَه شود: عصابۀ یمان برسرآرند و به چپ وراست فرودآرند تا به نقرۀ قفا. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و باز به چپ و راست بگردانند و فرودآرند تا به نقرۀ قفا. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سیم گداخته. (غیاث اللغات). رجوع به نُقرَه و نُقرِه شود