جدول جو
جدول جو

معنی نقاف - جستجوی لغت در جدول جو

نقاف
(نَقْ قا)
مرد دوراندیش پایان کار نگرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خواهندۀ به ستوه آرنده یا حریص بر سؤال. (منتهی الارب) (آنندراج). سائل مبرم یا حریص بر سؤال. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و هی نقافه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دزدی که هر چه به دستش رسد برباید. (از اقرب الموارد). هر آن دزدی که برباید هر چه بر آن قادر گردد. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، تراشندۀ چوب. نحات خشب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقال
تصویر نقال
کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند، داستان سرا، قصه گو، کسی که در اماکن عمومی قصه گویی می کند خصوصاً داستان های شاهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نداف
تصویر نداف
پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه وز، پنبه بز، حلّاج، الباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب زننده،، کاوش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشاف
تصویر نشاف
دیوانگی، بی عقلی، دیوانه بودن، جنون، خبط دماغ، خبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه و دشمنی، نزاع و جدال، گفتگو و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کسی که روی سنگ یا چوب کنده کاری و نقاشی می کند
کنجکاو در امور و اخبار
کسی که دف یا دهل می زند
فرهنگ فارسی عمید
(نَقْ قا فَ)
زن حریص بر سؤال. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). زن خواهندۀ به ستوه آرنده. (ناظم الاطباء). تأنیث نقاف است. (منتهی الارب). رجوع به نقّاف شود، دزد که برباید هرچه بر آن قادر گردد. (از منتهی الارب). رجوع به نقّاف شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نول مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). منقار مرغان. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، گوش ماهی. (مهذب الاسماء). نوعی از شبه سپید که آن را مورچه خوانند یا استخوان جانورکی است دریایی که از آن کاغذ و جامه را جلا دهند. (منتهی الارب) (آنندراج). صدف دریایی که بدان کاغذ را مهره کشند و جلا دهند. (ناظم الاطباء). استخوان جانورکی دریایی که در وسط آن شکافی است و با آن کاغذ و جامه را صیقل دهند وگویند قسمی از گوش ماهی است. (از اقرب الموارد). ودعه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ودعه شود، نوعی از سوسمار. (ناظم الاطباء) ، نوعی از وزغ. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
ورمی دردناک و کشنده که در بناگوش شتر یا حلق او پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاف
تصویر وقاف
همدوشی همکاری هم پشتی: در کار یا در پیکار، ایستادگی، خواستاری
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیزه شدن، نقا در فارسی پاکیزه بودن، پاکیزگی، پاکیزه (تک، نقی) پاکیزگان برگزیدگان پاکیزه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
پرده که به رخ آویزند یا بر چیز نفیس اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاح
تصویر نقاح
گوارا، ناب
فرهنگ لغت هوشیار
خرده گیر به گزین، درمگزین کهبد، شبان گوسبندان کتک کتک گوسبند دست و پا کوتاه را گویند سهره فرنگی از پرندگان آنکه درم و دینار سره را از ناسره جدا کند، آنکه خوب و بد را از یکدیگر تمیز دهد: طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت، منتقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه، عناد، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاز
تصویر نقاز
تورنگ دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
دیوانگی در خود کشنده، خشک کن زکاب خشک کن یاکاغذنشاف. کاغذخشک کن کاغذی که رطوبت جوهرومرکب راجذب کند
فرهنگ لغت هوشیار
ابریشم تاب، ابریشم فروش پاد گویی گفتن سخنی مخالف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاط
تصویر نقاط
جمع نقطه، پنده ها دیل ها جمع نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقال
تصویر نقال
داستانسرا، قصه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاف
تصویر نطاف
جمع نطفه، تم ها زهک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصاف
تصویر نصاف
پیشیاری (خدمت کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نساف
تصویر نساف
دستگاه بوجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نداف
تصویر نداف
پنبه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناف
تصویر قناف
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاف
تصویر ثقاف
زن دانا زن استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
((نُ))
آماس بناگوش، آماسی است در بن زنخ شتر، بیماری ای است در حلق شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشاف
تصویر نشاف
((نَ شّ))
کاغذ نشاف، کاغذ خشک کن، کاغذی که رطوبت جوهر و مرکب را جذب کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره