جدول جو
جدول جو

معنی نفثات - جستجوی لغت در جدول جو

نفثات
نفثه ها، دمیدن ها، آب دهان انداختن ها، جمع واژۀ نفثه
تصویری از نفثات
تصویر نفثات
فرهنگ فارسی عمید
نفثات(نَ فَ)
جمع واژۀ نفثه. رجوع به نفثه شود
لغت نامه دهخدا
نفثات
جمع نفثه، دمیده ها فوت ها سرود ها جمع نفثه: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیر خاقانی که خاقان اکبر بود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفاثات
تصویر نفاثات
ساحران، جادوگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفقات
تصویر نفقات
نفقه ها، چیزهایی که صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینه های زندگی عیال و اولاد، چیزهایی که انفاق کنند، جمع واژۀ نفقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
نفحه ها، وزیدن های باد یا بوهای خوش، عطیه ها، جمع واژۀ نفحه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفقه. رجوع به نفقه و نفقه شود.
- نفقات دادن،: امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581).
- نفقات کردن، خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن: بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508)
لغت نامه دهخدا
(نَفْ فا)
جمع واژۀ نفاثه، به معنی ساحر.
- نفاثات فی العقد، زنان ساحره. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). زنان دردمندۀ سحر بر عقده ها. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). زنان ساحر که در گره های ریسمان جادو دمند. (فرهنگ خطی). زنان جادوگری که ریسمان را گره زنند و بر آن جادو دمند. (از اقرب الموارد). قوله تعالی: و من شرالنفاثات فی العقد. (قرآن 4/113).
قل اعوذت خواند باید کای صمد
هین ز نفاثات افغان وز عقد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نفطه. رجوع به نفطه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نفطه. رجوع به نفطه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفحه. رجوع به نفحه شود:
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربائید اینچنین نفحات را.
مولوی.
نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم
که بروی دوست ماند که برافکند نقابی.
سعدی.
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
دمیدنهای باد. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفخه. رجوع به نفخه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
فردفرد از هر گروه و از سپاهی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نفر، به معنی افراد، آحاد، کسان. رجوع به نفر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفعه. رجوع به نفعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَفْ فِ)
داروهایی که خروج خلط سینه را سهل و آسان می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفخات
تصویر نفخات
جمع نفخه، دمیدن های باد
فرهنگ لغت هوشیار
از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفقه، تورتیزان توشه ها واژه نفقه از نفقتا سریانی است جمع نفقه: گفت: ... از بهر آن می خرم که نفقاتی بحاصل آورم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفاثه، دمندگان فوت کنندگان جادوگران زن جمع نفاثه: دردمنده فوت کننده، زنان جادوگر ساحرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرات
تصویر نفرات
((نَ فَ))
جمع نفر، افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
((نَ فَ))
بوی های خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفقات
تصویر نفقات
((نَ فَ))
جمع نفقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوی هها
فرهنگ واژه فارسی سره