جدول جو
جدول جو

معنی نغنویدن - جستجوی لغت در جدول جو

نغنویدن(لِ)
ناغنودن. نخوابیدن. غافل نشدن. نیارمیدن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابل غنویدن. رجوع به غنویدن و غنودن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنویدن
تصویر غنویدن
غنودن، خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنویدن
تصویر شنویدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهنبیدن
تصویر نهنبیدن
پنهان کردن، نهان کردن، پوشیده و پنهان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجیدن
تصویر غنجیدن
ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نغنودن. نیارامیدن. نخفتن. مقابل غنودن
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَ گَ تَ)
شور و بانگ کردن. (آنندراج) ، ظاهر شدن و دیده شدن. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(لُ رَ تَ)
زنوئیدن. (ناظم الاطباء). آواز کردن اسب و گرگ و سگ باشد. و نیز آه زدن و نالیدن. (آنندراج). رجوع به زنوییدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
از ’نهنب’ به معنی نهفت و ’یدن’ پسوند مصدری به معنی نهان کردن. (از حاشیۀ برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین). پوشیدن. پنهان کردن. مخفی نمودن. سرپوش گذاشتن و سد کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به نهنبیده شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَتَ)
ترسیدن، مانند ترسیدن کودک از استاد. (ناظم الاطباء) ؟ رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 392 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیاشامیدن. مقابل نوشیدن. رجوع به نوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناخفتن. آرام نگرفتن. نغنودن. مقابل نویدن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نغنوده. نیارامیده. مقابل نویده. رجوع به نویده شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ایمان نیاوردن. متابعت نکردن. مقابل گرویدن. رجوع به گرویدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَس س)
ننیوشیدن. مخفف ننیوشیدن است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیوشیدن شود:
تو چه دانی تا ننوشی قالشان
زآنکه پنهان است بر تو حالشان.
مولوی.
، مقابل نوشیدن. نیاشامیدن
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ عَ / عِ بُ دَ)
خوابیدن. (برهان قاطع). خفتن. (صحاح الفرس). غنودن. (برهان قاطع). رجوع به غنودن شود:
این تخم به غفلت غنویدن ندهد
جز حسرت وقت درویدن ثمرت.
سراج بلخی.
، آسودن وآرمیدن. (برهان قاطع). رجوع به غنودن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ وی دَ / دِ)
خوابیده. (برهان قاطع). خفته. رجوع به غنودن و غنویدن شود:
بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام
طفلی است در آغوش رقیبان غنویده.
انوری.
، آسوده و آرمیده. (برهان قاطع). رجوع به غنودن و غنویدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ کَ دَ)
آغوندن
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
رعد کردن و تندر زدن. (آنندراج). غریدن رعد و زدن برق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ شُ دَ)
فواق زدن. زروغ کردن، آه کشیدن. ناله و زاری کردن. (ناظم الاطباء). آه کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهنبیدن
تصویر نهنبیدن
مخفی کردن پنهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنویدن
تصویر شنویدن
شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغوشیدن
تصویر نغوشیدن
نیوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نصب کردن نانوبرای خواب کودک، نغمه خواندن زنان بهنگام خواب کودکان: آن نبینی که طفل از بانو گیرد آرام چون زند نانو. (آذری جها. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجیدن
تصویر غنجیدن
ناز و غمزه کردن، بذله - گویی کردن هزل و بازی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
غنود خواهد غنود بغنو غنونده غنوده) بخواب رفتن در خواب شدن، آسودن آرمیدن، مانده شدن خسته شدن، مردن به خواب ابدی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنویده
تصویر غنویده
خفته، آسوده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهنبیدن
تصویر نهنبیدن
((نِ هَ دَ))
پوشیدن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنویده
تصویر غنویده
((غُ نُ دَ یا دِ))
خفته، آرمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنجیدن
تصویر غنجیدن
((غَ یا غُ دَ))
ناز و غمزه کردن، بذله گویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
((دَ))
میان تهی کردن، خرامیدن، خمیدن، خم شدن، چرت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنویدن
تصویر غنویدن
((غُ نُ دَ))
غنودن
فرهنگ فارسی معین