جدول جو
جدول جو

معنی نعمات - جستجوی لغت در جدول جو

نعمات
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
فرهنگ فارسی عمید
نعمات
(نِ عِ)
جمع واژۀ نعمه. رجوع به نعمه شود
لغت نامه دهخدا
نعمات
(نِ عَ)
نعمت ها. خوبیها. نیکیها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نعمه. رجوع به نعمه شود
لغت نامه دهخدا
نعمات
(نِ)
جمع واژۀ نعمه. رجوع به نعمه شود
لغت نامه دهخدا
نعمات
جمع نعمه، شیدان ها پلاو ها جمع نعمت
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
فرهنگ لغت هوشیار
نعمات
((نِ عَ))
جمع نعمت
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نعمان
تصویر نعمان
(پسرانه)
نام چندتن از پادشاهان حیره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
(پسرانه)
آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود، عطا و بخشش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعمان
تصویر نعمان
خون، کنایه از سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقمات
تصویر نقمات
نقمت ها، کینه کشی ها، عذاب ها، عقوبت ها، پاداشهای بد، رنج ها و سختی ها، جمع واژۀ نقمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعما
تصویر نعما
نعمت، موهبت، نیکی، احسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمات
تصویر عمات
عمه ها، خواهران پدر، جمع واژۀ عمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
احسان، نیکی، بهره، مال، روزی، خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمات
تصویر نغمات
نغمه ها، آواز خوش ها، سرودها، آهنگ ها، ترانه ها، نواها، جمع واژۀ نغمه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ غَ)
آوازهای خوش. (غیاث اللغات). ترانه ها و سرودها و آوازها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نغمه. رجوع به نغمه شود: و بر سطح دیگر انواع نغمات و اصناف اصوات... نشان کرده. (سندبادنامه ص 65)
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
جمع واژۀ نقمه. رجوع به نقمه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
ابن منذر الغسانی، مکنی به ابوالوزیر، از متکلمان قدری مذهب دمشق و از ثقات محدثین است. به سال 132 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 11). رجوع به طبقات ابن سعد، قسم ثانی از ج 7 ص 167 و میزان الاعتدال ج 3 ص 237 و تهذیب التهذیب ج 10 ص 457 شود
ابن ابراهیم خلیل زرنوجی، ملقب به تاج الدین، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است. او راست: الموضح در شرح مقامات حریری. وی به سال 640 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3). رجوع به الجواهر المضیئه ج 2 ص 201 و 312 شود
ابن ایهم بن حارث غسانی، از ملوک غسان است، وی پس از جبله بن نعمان به حکمرانی شام رسید و بیست و یکسال پادشاهی کرد. (از تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 123) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 4). رجوع به العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 24 شود
ابن جسربن شیعالله بن اسد بن وبره، مشهور به القین، جدی جاهلی است، قبایل زیادی در شام و اندلس بدو منسوب اند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 5 و جمهرهالانساب ص 424 شود
ابن حارث بن ایهم، از غسانیان شام است وی 18 سال سلطنت کرد. رجوع به تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 123 و مجمل التواریخ ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
دم ها و بوهای خوش. (آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ نسمه. رجوع به نسمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
جمع واژۀ نعجه. رجوع به نعجه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
جمع واژۀ نعره. رجوع به نعره شود
لغت نامه دهخدا
(نُ عَ)
جمع واژۀ نعره است. رجوع به نعره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نعمت ها. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). رجوع به نعما شود، آسایش. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). نعمت. (از غیاث اللغات) (منتهی الارب). شادمانی. (منتهی الارب). نعمی ̍. نعیم. (از متن اللغه). نعمه. نعیم. ناز و آسایش. (مهذب الاسماء). ج، انعم، دسترس نیکو. (منتهی الارب). الید البیضاء الصالحه. (اقرب الموارد) (المنجد) ، نیکو که کرده شود در حق کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَتُلْ لا)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 11هزارگزی شمال غربی فریمان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1099 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 421)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دم. (متن اللغه) (از اقرب الموارد). به وی شقایق را منسوب کنند به جهت سرخی، یا شقایق منسوب است به نعمان منذر. (منتهی الارب).
- لالۀ نعمان. رجوع به لاله شود:
شکفته لالۀ نعمان به سان خوب رخساران
به مشک اندرزده دلها به خون اندرزده سرها.
منوچهری.
به فعل بندۀ یزدان نه ای به نامی تو
خدای را تو چنانی که لاله نعمان را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ نَعْ عُ)
جمع واژۀ تنعم. عیش و عشرتها. (غیاث اللغات). رجوع به تنعم و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
مال، ثروت، احسان، نیکی، دارائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمات
تصویر عمات
جمع عمه، کاکیان خواهر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعمات
تصویر تنعمات
جمع تنعم
فرهنگ لغت هوشیار
نعمت نیکی احسان: ز آنجا همی آید اندرین گنبد از بهر من و تو این همه نعما. (ناصر خسرو. 19) توضیح نعماء بمعنی نعمت و این اسم جنس است نه صیغه جمع چنانکه بعضی گمان برند چرا که فعلا بفتح اول و سکون ثانی از اوزان جمع نیست - از صراح و قاموس - و بعضی شراح و محشیان نوشته اند که این اسم جمع نعمت است و اسم جمع آنرا گویند که معنی جمع دارد و از اوزان جمع نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نغمه: ... پس موسیقی دراصطلاح علمی باشد که بدانند در آن احوال نغمات را از حیث ملایمت و منافرت ایشان بایکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نقمه، کینه کشی ها جمع نقمت (نقمه) کینه کشی ها انتقام جوییها: به نغمات خسروانی از نقمات خسروانه متغافل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعما
تصویر نعما
نعمت ها، نیکی، احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمات
تصویر نغمات
((نَ غَ))
جمع نغمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعماء
تصویر نعماء
((نَ))
نعمت، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
انتقام جویی ها، خونخواهی ها، کینه جویی ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد