جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نعماء

نعماء

نعماء
نعمت نیکی احسان: ز آنجا همی آید اندرین گنبد از بهر من و تو این همه نعما. (ناصر خسرو. 19) توضیح نعماء بمعنی نعمت و این اسم جنس است نه صیغه جمع چنانکه بعضی گمان برند چرا که فعلا بفتح اول و سکون ثانی از اوزان جمع نیست - از صراح و قاموس - و بعضی شراح و محشیان نوشته اند که این اسم جمع نعمت است و اسم جمع آنرا گویند که معنی جمع دارد و از اوزان جمع نباشد
فرهنگ لغت هوشیار

نعماء

نعماء
نعمت ها. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). رجوع به نَعما شود، آسایش. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). نعمت. (از غیاث اللغات) (منتهی الارب). شادمانی. (منتهی الارب). نُعمی ̍. نعیم. (از متن اللغه). نعمه. نعیم. ناز و آسایش. (مهذب الاسماء). ج، اَنعم، دسترس نیکو. (منتهی الارب). الید البیضاء الصالحه. (اقرب الموارد) (المنجد) ، نیکو که کرده شود در حق کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

زعماء

زعماء
جمع زعیم، مهتران پیشوایان، پایندان ها، سرتیپان کفیل ضامن، پیشوا مهتر رئیس جمع زعماء، (بیشتر در بلوچستان) زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار

اعماء

اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
اعماء
فرهنگ لغت هوشیار

نعمات

نعمات
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمعِ واژۀ نعمت
نعمات
فرهنگ فارسی عمید

ندماء

ندماء
جمع ندیم، طایفه ندماکه حاضر بودن، د دوفریق شدن، د، همدمان می یاران همگوشگان هم پیالگان
فرهنگ لغت هوشیار