خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن. (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگزیدگان و اشراف قوم. (از متن اللغه). بهین چیز. (مهذب الاسماء) ، اسم است از انتصاء به معنی برگزیدن. (از متن اللغه) ، باقی مانده از مال و جز آن. (از متن اللغه). بقیه. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نصی ّ. جج، انصاء، اناص. (المنجد) (اقرب الموارد) ، واحد نصی ّ است به معنی نبات سبط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نصی ّ شود
خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن. (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگزیدگان و اشراف قوم. (از متن اللغه). بهین چیز. (مهذب الاسماء) ، اسم است از انتصاء به معنی برگزیدن. (از متن اللغه) ، باقی مانده از مال و جز آن. (از متن اللغه). بقیه. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نَصی ّ. جج، انصاء، اناص. (المنجد) (اقرب الموارد) ، واحد نَصی ّ است به معنی نبات سبط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نَصی ّ شود
آب ایستادۀخوشگوار و آب شیرین خنک، یا آب نه شور و نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج). آب عذب سرد و گفته اند آب مشروب. (از اقرب الموارد) ، چاه بسیارآب. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، انقعه، شراب که ازمویز سازند. (مهذب الاسماء). شراب مویز. (دهار). شراب مویز یا آب خرما و مویز و دیگر میوه ها که تر نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). شرابی که از مویز سازند به وسیلۀ خیساندن مویز در آب بدون طبخ آن، آب میوه های خشک خیسانده و داروهای آب ترنهاده. خیسانده. (یادداشت مؤلف) : زردآلو و نقیع آن عرق را و دهان را خوشبوی کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن را که سردی غالب بود ماءالاصول و نقیع حلبه... سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، دارو که در آب آغارند. نقوع. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء) ، شیر بی آمیغ که سرد کنند و خورند، حوض که در آن خرما تر نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی که در آن مویز و یا خرما و جز آن خیسانیده باشند. (ناظم الاطباء) ، بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج). صراخ. (اقرب الموارد) ، مردی که مادرش از قوم دیگر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سم ّ نقیع، محض. خالص. قاتل. کشنده. (از یادداشت مؤلف) ، دواء نقیع، داروی خیسانیده در آب. (ناظم الاطباء)
آب ایستادۀخوشگوار و آب شیرین خنک، یا آب نه شور و نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج). آب عذب سرد و گفته اند آب مشروب. (از اقرب الموارد) ، چاه بسیارآب. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، انقعه، شراب که ازمویز سازند. (مهذب الاسماء). شراب مویز. (دهار). شراب مویز یا آب خرما و مویز و دیگر میوه ها که تر نهاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). شرابی که از مویز سازند به وسیلۀ خیساندن مویز در آب بدون طبخ آن، آب میوه های خشک خیسانده و داروهای آب ترنهاده. خیسانده. (یادداشت مؤلف) : زردآلو و نقیع آن عرق را و دهان را خوشبوی کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آن را که سردی غالب بود ماءالاصول و نقیع حلبه... سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، دارو که در آب آغارند. نقوع. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء) ، شیر بی آمیغ که سرد کنند و خورند، حوض که در آن خرما تر نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی که در آن مویز و یا خرما و جز آن خیسانیده باشند. (ناظم الاطباء) ، بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج). صراخ. (اقرب الموارد) ، مردی که مادرش از قوم دیگر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سم ّ نقیع، محض. خالص. قاتل. کشنده. (از یادداشت مؤلف) ، دواء نقیع، داروی خیسانیده در آب. (ناظم الاطباء)
آب آلو آب آلبالو آب مویز، آب گوارا، شیر ناب و سرد، بانگ فریاد چاه بسیار آب، آب ایستاده، آب سرد و گوارا، آب میوه خشک که آنرا خیسانیده باشند: نقیع آلو، شیر خالص، ماست، بانگ و فریاد، شرابی که از مویز سازند
آب آلو آب آلبالو آب مویز، آب گوارا، شیر ناب و سرد، بانگ فریاد چاه بسیار آب، آب ایستاده، آب سرد و گوارا، آب میوه خشک که آنرا خیسانیده باشند: نقیع آلو، شیر خالص، ماست، بانگ و فریاد، شرابی که از مویز سازند