جدول جو
جدول جو

معنی نزیع

نزیع
(نَ)
غریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بیگانه. (ناظم الاطباء). ج، نزّاع، نزعاء، که مشتاق وطن خویشتن است. (از المنجد) ، دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). گویند: مکان نزیع، بعید. (المنجد) ، آنکه مادرش برده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه مادرش سبیه باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). که مادرش برده و کنیز و غیرآزاد است، میوۀ از درخت فروگرفته و چیده شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مقطوف. چیده شده. (از اقرب الموارد) ، مقتلع. برکنده شده. (از المنجد) ، چاه نزدیک تک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). چاه که قعر او نزدیک بود. (فرهنگ خطی). که با دست بتوان از آن آب کشید. (ناظم الاطباء) ، شریف از قوم که نسبش به خاندانی کریم رسد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). نژاده. کریم النسب، فرس نزیع، اسب اصیل و نژاده. (از اقرب الموارد) (از المنجد). کریم الاصل. (المنجد). ج، نزّاع
لغت نامه دهخدا