گاو که در آن خجکهای سپید و سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گاوی که در پوستش نقطه های سیاه و نقطه های سفید باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
گاو که در آن خجکهای سپید و سیاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گاوی که در پوستش نقطه های سیاه و نقطه های سفید باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وُهل صنوبر، برای مِثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
ناشمردن. نشماردن. شماره نکردن. مقابل شمردن. رجوع به شمردن شود، به حساب نیاوردن. منظور نداشتن. نپنداشتن: مرد دانا صاحب مروت را حقیر نشمرد. (کلیله و دمنه)
ناشمردن. نشماردن. شماره نکردن. مقابل شمردن. رجوع به شمردن شود، به حساب نیاوردن. منظور نداشتن. نپنداشتن: مرد دانا صاحب مروت را حقیر نشمرد. (کلیله و دمنه)
دست بویناک از چربش و جز آن. (آنندراج). یدی نشمه، دست من بویناک است از چربش و جزآن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، تأنیث نشم است. (ناظم الاطباء). رجوع به نشم شود
دست بویناک از چربش و جز آن. (آنندراج). یدی نشمه، دست من بویناک است از چربش و جزآن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، تأنیث نشم است. (ناظم الاطباء). رجوع به نَشِم شود
نام زنی است عطاره. (مهذب الاسماء). دختر وجیه که در مکه بوی خوش می فروخت و منها المثل: اشأم من عطر منشم، گویند چون تازیان آهنگ پیکار می کردند اگر از خوشبوی این دختر به خود می مالیدند کشتار بسیار می شد و این مثل از آنجا آمده. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نام زنی است عطاره. (مهذب الاسماء). دختر وجیه که در مکه بوی خوش می فروخت و منها المثل: اشأم من عطر منشم، گویند چون تازیان آهنگ پیکار می کردند اگر از خوشبوی این دختر به خود می مالیدند کشتار بسیار می شد و این مثل از آنجا آمده. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بار درختی است سیاه و بدبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حب البلسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی). دانۀ بلسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) خوشبویی است که به دشواری کوفته شود یا قرون السنبل است که زهری است درحال کشنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
بار درختی است سیاه و بدبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حب البلسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی). دانۀ بلسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) خوشبویی است که به دشواری کوفته شود یا قرون السنبل است که زهری است درحال کشنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)