جدول جو
جدول جو

معنی نشستگی - جستجوی لغت در جدول جو

نشستگی(نِ شَ تَ / تِ)
حالت و کیفیت و چگونگی نشسته. (یادداشت مؤلف).
- بازنشستگی، بازنشسته بودن.
- فرونشستگی، فرورفتگی.
رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشستگاه
تصویر نشستگاه
نشستنگاه، جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای، پای تخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
خجسته بودن، میمنت، مبارکی، برای مثال خلاف کردن او سخت ناخجسته بود / مکن خلاف و دل از ناخجستگی برهان (عنصری - ۲۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
گسیخته بودن
فرهنگ فارسی عمید
دوره ای پس از عصر حجر قدیم که انسان ابزارهای سنگی تراشیده و صیقلی به کار می برد، عصر حجر جدید، در علم زمین شناسی قسمت اول دورۀ دوم دوران چهارم زمین شناسی، نئولی تیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهستگی
تصویر آهستگی
آهسته بودن، درنگ، طمانینه، وقار، متانت، سنگینی، برای مثال ز بالا و دیدار و آهستگی / ز بایستگی، هم ز شایستگی (فردوسی - ۱/۱۸۵)آرامی، کندی، برای مثال یکی گفتش که بس آهسته کاری / بدین آهستگی بر خر چه داری؟ (عطار۱ - ۱۹۱)بردباری، صبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
شوریدگی، عاشقی، پریشان حالی، حالت آشفته بودن، عصبانیت، درهم و برهم بودن، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
نهفته ماندن، پوشیدگی، دورۀ کمون
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تَ / تِ)
غسل و شستشو. (ناظم الاطباء). غسل. چگونگی شسته، شستگی و رفتگی. (یادداشت مؤلف) ، پاکیزگی. (ناظم الاطباء).
- شستگی الفاظ، کنایه از سلامت الفاظ و جزالت آن. (آنندراج) :
صدف بحر سخن شستگی الفاظ است
نیست جز معنی تر گوهر شاداب سخن.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تَ)
هر جائی و یا هر چیزی که بر آن می نشینند، هر آنچه بر آن سوار می شوند، مانند اسب و اشتر و اراده و کشتی و جز آن. (ناظم الاطباء) ، قابل سکونت. درخور سکنی که منزل کردن و اقامت کردن در آن شاید: این خانه دگر نشستنی نیست
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ گَهْ)
نشستگاه. جای نشستن. مقام. مکان. جا. رجوع به نشستگاه شود:
پیش دل اندر بکن نشستگهم
وز عمل و علم کن نثار مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ تَ)
که قابل شست و شو نیست. مقابل شستنی. رجوع به شستنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
کیفیت وچگونگی، خشم
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته کاری دیر جنبی کندی بطوء مقابل سرعت تندی، درنگ تاء نی مقابل تیزی شتاب عجله، رفق ملایمت مدارا مقابل خشونت تندی، سکینه وقار، حلم بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشستگه
تصویر نشستگه
مقام، مکان، جا، جای نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
نهفته ماندن پوشیدگی. توضیح دوره ای که عوامل بیماری زا (میکربها) در بدن بدون علایم ظاهری و آشکار پیشروی میکنند و کم کم سلامت بدن مریض را مختل میسازند و بمرحله ای میرسانند که غفلتا علایم ظاهری مرض آشکار میشود: دوره کمون
فرهنگ لغت هوشیار
محل جلوس مقر: کرده بروی نشستگاهی چست تخت بسته به تختهای درست. (هفت پیکر. چا. استانبول 212)، محل اقامت مقام
فرهنگ لغت هوشیار
نشستگاه: نشستنگه شهریاران خویش بدارید ازین پس بایین پیش. (شا. بخ. 1806: 6)
فرهنگ لغت هوشیار
بسته نبودن، بسته نشدن زخم و مرهم نگذاشتن: تنش رانگه کرد و آن خستگی تبه دید خسته زنابستگی. (شا) مقابل بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفتگی
تصویر ناسفتگی
سوراخ نبودن نابسودگی مقابل سفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
رخنه، شکاف، شکستگی، پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
پژ مردگی: این از کشفتگی چو رزان گشت در خزان وان از شکفتگی چو چمن گشت در بهار. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستگی
تصویر کاستگی
کسر کمی، بی رونقی: (نعس کاستگی بازار) (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
لایق نشستن، شایسته جلوس در مجلس و بارگاه مقابل ایستادنی: و آن شصت مرد عیار پیشه هرکه نشستنی بود بنشستند و هرکه ایستادنی بود با یستادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخی و فرخندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
((شُ تِ))
شوریدگی پریشان حالی، هرج و مرج، خشم، غضب، عشق، شیفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهستگی
تصویر آهستگی
((هِ تِ))
کندی، درنگ، ملایمت، مدارا، وقار، شکیبایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
((خُ جَ تَ یا تِ))
فرخندگی، مبارکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسستگی
تصویر گسستگی
((گُ سَ تِ))
بریدگی، انقطاع، پراکندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسنگی
تصویر نوسنگی
((نُ. سَ))
دوران پیش از تاریخ که انسان ابزارهای سنگی می ساخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
اختفا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
میمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشفتگی
تصویر آشفتگی
Disconcertment, Turbulence
دیکشنری فارسی به انگلیسی