جدول جو
جدول جو

معنی نشد - جستجوی لغت در جدول جو

نشد(قُ کَ دَ)
نشدن. ناشدن.
- امثال:
کار نشد ندارد، همه کاری ممکن است. هیچ کاری ممتنع و محال نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نشد(غَ لَ بَ)
جستن گمشده را. (آنندراج). طلب کردن و جستن گمشده را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد). نشده. نشدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، تعریف نمودن (گمشده را) . (آنندراج). تعریف کردن (گمشده را) . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشدان. نشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، بشناختن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، سوگند دادن به خدا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). سوگند بردادن. (تاج المصادر بیهقی)، نشدتک اﷲ گفتن کسی را، یعنی به خدای می پرسم ترا، چنانکه گوئی فرایاد او می آوری. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، در تداول عرب: مدح. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نشد
جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا
تصویری از نشد
تصویر نشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشد
تصویر رشد
نمو، ترقی، بالیدگی، به راه راست شدن، از گمراهی به راه آمدن، پایداری و ایستادگی در راه راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشک
تصویر نشک
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل
صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشد
تصویر اشد
شدیدتر، سخت تر، قوی تر، استوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشد
تصویر رشد
به راه راست رفتن، از گمراهی درآمدن، پایداری و ایستادگی در راه راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشو
تصویر نشو
روییدن، نمو کردن، بالیدن، پرورش یافتن، رشد، بالیدگی، یازش، وخش
نو پیدا شدن
نشو و نما: روییدگی، بالیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشف
تصویر نشف
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمین وسیع و بلند، سرزمین بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشا
تصویر نشا
قلمۀ درخت که در محل مخصوصی در کنار هم بکارند تا بعد به جای دیگر انتقال بدهند، بوتۀ گل، روییدن، نمو کردن، پرورش یافتن
نشا کردن: جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقد
تصویر نقد
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشت
تصویر نشت
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح، سست و پژمرده، شکستگی و خرابی، خراب، ضایع
نشت کردن: آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشد
تصویر منشد
آنکه شعر دیگری را می خواند، شعرخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشید
تصویر نشید
شعری که در جمعیت یا انجمنی برای یکدیگر بخوانند، سرود، آواز
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
اخبار خواستن جهت دانستن و بیاد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ بَ)
جستجو کردن گمشده را. (از غیاث اللغات). نشده. رجوع به نشده شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ دَ)
ناشدنی. محال. ممتنع. ناممکن. (یادداشت مؤلف). مقابل شدنی. رجوع به شدنی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جستن گم شده. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). جستن گم شده را و تعریف آن نمودن. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نشد شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناشدن. مقابل شدن. رجوع به شدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
شعرخواننده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). آنکه شعر می خواند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی.
بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن، داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. (جوامعالحکایات).
، هجوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه هجو می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریف کننده چیزی گم شده. (آنندراج). آنکه نشان می دهد و خبر می دهد از هر چیز گم شده. (از اقرب الموارد) ، آنکه می پرسد و استفسار می کند از هر چیز گم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حشد
تصویر حشد
جماعت، گروه فراهم آوردن، جمع کردن فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشد
تصویر رشد
به راه شدن، هدایت شدن، تمیز نیک و بد، نمو و ترقی و بالیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشد
تصویر اشد
شدید تر و سخت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشد نداشتن
تصویر نشد نداشتن
حتمی الوقوع بودن: این کار نشد ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشدان
تصویر نشدان
گمشده را جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشدنی
تصویر نشدنی
ناممکن، ممتنع، محال
فرهنگ لغت هوشیار
خوانده از دیگری باز خوانده خواننده از دیگری باز خوان، راهنما، نکوهشگر شعر خوانده شده از دیگری. خواننده و آورنده شعر از دیگری مقابل منشی: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشدست و بعضی را منشی - آورده شد) (جوامع الحکایات. 27: 1)، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشده
تصویر نشده
جست و جوی گمشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ ش))
خواننده و آورنده شعر از دیگری، مقابل منشی، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ شَ))
شعر خوانده شده از دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشد
تصویر رشد
رست، رویش، گوالش
فرهنگ واژه فارسی سره
غیرممکن، محال، ناشدنی
متضاد: ممکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد