جدول جو
جدول جو

معنی منشد

منشد(مُ شِ)
شعرخواننده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). آنکه شعر می خواند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی.
بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن، داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. (جوامعالحکایات).
، هجوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه هجو می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریف کننده چیزی گم شده. (آنندراج). آنکه نشان می دهد و خبر می دهد از هر چیز گم شده. (از اقرب الموارد) ، آنکه می پرسد و استفسار می کند از هر چیز گم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا