جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با منشد

منشد

منشد
خوانده از دیگری باز خوانده خواننده از دیگری باز خوان، راهنما، نکوهشگر شعر خوانده شده از دیگری. خواننده و آورنده شعر از دیگری مقابل منشی: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشدست و بعضی را منشی - آورده شد) (جوامع الحکایات. 27: 1)، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ لغت هوشیار

منشد

منشد
خواننده و آورنده شعر از دیگری، مقابل منشی، راه نماینده، هجو کننده
منشد
فرهنگ فارسی معین

منشد

منشد
شعرخواننده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). آنکه شعر می خواند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی.
بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن، داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. (جوامعالحکایات).
، هجوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه هجو می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریف کننده چیزی گم شده. (آنندراج). آنکه نشان می دهد و خبر می دهد از هر چیز گم شده. (از اقرب الموارد) ، آنکه می پرسد و استفسار می کند از هر چیز گم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا