معنی نشد - لغت نامه دهخدا
معنی نشد
- نشد
(غَ لَ بَ) - جستن گمشده را. (آنندراج). طلب کردن و جستن گمشده را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد). نشده. نشدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، تعریف نمودن (گمشده را) . (آنندراج). تعریف کردن (گمشده را) . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشدان. نشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، بشناختن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، سوگند دادن به خدا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). سوگند بردادن. (تاج المصادر بیهقی)، نشدتک اﷲ گفتن کسی را، یعنی به خدای می پرسم ترا، چنانکه گوئی فرایاد او می آوری. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، در تداول عرب: مدح. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا