جدول جو
جدول جو

معنی نشح - جستجوی لغت در جدول جو

نشح
(غَ)
آب خوردن نه به سیری. (تاج المصادر بیهقی). کم از سیری خوردن آب را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). آب خوردن نه به قدری که سیراب شود. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)، آب خوردن آنقدر که شکم پر شود. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). پرشکم خوردن (آب را) . (از منتهی الارب) (از آنندراج)، آب دادن اسب را به قدر تسکین. (منتهی الارب) (آنندراج). آب دادن حیوان را آنقدر که عطشش تسکین یابد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نشح
(نُ شُ)
مستان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مردمان مست. (ناظم الاطباء). سکاری. (المنجد) (اقرب الموارد). مفرد آن نشوح است. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوح
تصویر نوح
(پسرانه)
راحت، معرب از عبری، نام پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود را از طوفان نجات داد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشت
تصویر نشت
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح، سست و پژمرده، شکستگی و خرابی، خراب، ضایع
نشت کردن: آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشک
تصویر نشک
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل
صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجح
تصویر نجح
روا گشتن، برآمدن حاجت، پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصح
تصویر نصح
پند دادن، پندواندرز، محبت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشو
تصویر نشو
روییدن، نمو کردن، بالیدن، پرورش یافتن، رشد، بالیدگی، یازش، وخش
نو پیدا شدن
نشو و نما: روییدگی، بالیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن، وزیدن نسیم، پراکنده شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشف
تصویر نشف
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشح
تصویر رشح
تراوش کردن، کنایه از آنچه تراوش کرده، قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوح
تصویر نوح
هفتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشل
تصویر نشل
نشلیدن، نشیمن، آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی، قلاب ماهیگیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشا
تصویر نشا
قلمۀ درخت که در محل مخصوصی در کنار هم بکارند تا بعد به جای دیگر انتقال بدهند، بوتۀ گل، روییدن، نمو کردن، پرورش یافتن
نشا کردن: جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشل
تصویر نشل
قلاب ماهیگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشد
تصویر نشد
جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن بوی خوش، دمیدن خون از رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشر
تصویر نشر
پراکندگی، انتشار، گستردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشز
تصویر نشز
جای بلند، بلند نشستن، بلندی جستن بلند و برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشص
تصویر نشص
جمع نشاص، ابرهای انبوه لشکر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشط
تصویر نشط
ربودن ربایش، گره زدن رسن، گزیده شدن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درخت ناژ کاج صنوبر: آن که نشک آفرید و سرو سهی وان که بید آفرید و نار و بهی... (رودکی. لفااق. 264)
فرهنگ لغت هوشیار
تهیگاه، شبه سفید از سنگهای گرانبها که چون چشم پنام بر گردن آویزند، رویگردانی بریدن پیوند، پایداری: در کار درد پهلو تهیگاه جمع کشوح بیماری تهیگاه که با داغ کردن به شود، درد پهلو ذات الجنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشو
تصویر نشو
بالیدن، پرورش یافتن، نمو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محتوی، شامل، بته هائی که برای نشا کردن، از زمین برکنده باشند، نشاسته، نشا سنج، پارسی تازی گشته نشا نشاسته بزانه خوش نرمباد خوش، بوی، بوی خوش معین آن را تازی برگرفته از نشا (نشا) دانسته این واژه پارسی است و از نشاندن گرفته شده برز پاره ای از گیاهان را در جای کوچکی می پاشند و چون سبز شد گیاه نو دمیده را که به آن نشا می گویند در کرت و یا جدا جدا در خاک می نشانند این واژه بر گرفته از نشاستن پهلوی برابر با کاشتن است. این برداشت نیز که واژه نشادر پارسی بر گرفته از (نیشا) و سریانی است روا نمی نمایاند زیرا نیشا در سریانی برابر است با نمونه و با کشت و کاشتن پیوندی ندارد این واژه را هم آوای سرای گفتن یا نشا گفتن نادرست است آفریدن نو پیدایی، پرورش یافتن، گوالش نشاسته. توضیح نشاستج هوالذی یسمیه الجمهورالنشاوبالیونانیه املون و امتولون. کلمه نشانام عمومی ومعمولی نشاسته درمصراست. کاشتن تخم گیاهان درجایی تاپس ازآنکه روییده شوندوبصورت گیاهی کوچک درآیندظنهاراازخاک درآورندوبجاهای دیگر برندوکارند. بسیاری ازگلهاوگیاهان وغلات و میوه هارابایدنشاکردمانندگل بنفشه بوته چای دانه برنج وغیره. نو پیدا شدن، روییدن رستن نمو کردن، نو پیدایی، رویش، پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشج
تصویر نشج
آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
پیروزی، بر آمدن نیاز، آسان گشتن کار گشایش برآمدن حاجت حاصل شدن کام روا گشتن، روایی حاجت حصول مراد کامیابی: ... وحصول اغراض ونجح مراد ها درمتابعت رسوم ستوده ومشایعت آثار پسندیده ظن دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحش
تصویر نحش
چانه زدن، بازار گرمی، برانگیختن شکار، باز کاویدن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندح
تصویر ندح
بسیاری، فراخی، زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشح
تصویر فشح
رویگردانی از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشح
تصویر رشح
عرق کردن، خوی کردن، تراویدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصح
تصویر نصح
پند و اندرز نصیحت کردن، پند دادن، خالص و بی آمیغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار