- نسوف (نَ)
بعیر نسوف، شتر که علف رااز بیخ برکند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). ج، مناسیف، فرس نسوف السنبک، اسب که در دویدن پیش سم را به زمین نزدیک دارد یا آرنج را به تنگ قریب گرداند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، عقبه نسوف، پشتۀ دراز دشوارگذر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد)
