معنی مسوف - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مسوف
مسوف
- مسوف
- صبور، شکیبا، ویژگی کسی که هر چه بخواهد بکند و کسی او را باز ندارد، خود رای، خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
مسوف
- مسوف
- مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد). خیره سر. خودرأی
لغت نامه دهخدا
مسوف
- مسوف
- گشن مایل به گشنی از شتران. (اقرب الموارد). مسؤوف. و رجوع به مسؤوف شود
لغت نامه دهخدا