جدول جو
جدول جو

معنی نرول - جستجوی لغت در جدول جو

نرول
(نَ)
کسی که مباشر گرفتن جریمه می باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرول
تصویر هرول
دانه ای شبیه ماش، ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکول
تصویر نکول
خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله، برگشتن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، ترسیدن و رو بر گرداندن از دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نروک
تصویر نروک
نرمانند مانند نر، در علم زیست شناسی ریشۀ گیاهی کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزول
تصویر نزول
مقابل صعود، فرود آمدن، پایین آمدن، نازل شدن (قرآن)، کم شدن، تنزّل، کنایه از ربح و سود پول، ربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصول
تصویر نصول
نصل ها، پیکان ها، سرنیزه ها، تیغۀ کارد یا شمشیرها، جمع واژۀ نصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغول
تصویر نغول
نغل ها، گودها، گودال ها، آغل های گوسفند در کوه و صحرا، جمع واژۀ نغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحول
تصویر نحول
لاغر شدن، لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوول
تصویر نوول
داستان کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
آبی که در آن داروها و عقاقیر بجوشانند و عضوی از اعضای بدن را با آن شستشو بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکول
تصویر نکول
باز ایستادن از سوگند و امتناع کردن از آن
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به هراول واحدی ازقواعی نظامی که درمقدم قشون حرکت کند برای هدایت وحفاظت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقول
تصویر نقول
جمع نقل، میمزه ها گزک ها جمع نقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوول
تصویر نوول
خبر تازه، حکایت
فرهنگ لغت هوشیار
عمیق گود ژرف: از عدمها سوی هستی هر زمان هست یا رب کاروان در کاروان. خاصه هر دم (شب) جمله افکار و عقول نیست گردد غرق در بحر نغول، راه دور و دراز: تا (مر) عمر آمد ز قیصر یک رسول در مدینه از بیابان نغول. (مثنوی. نیک. 86: 1) توضیح همچنانکه} عمیق) (معنی اول کلمه) در عربی بمعنی دور و دراز است چنانکه در قران آمده: من کل فج عمیق (راه دور و دراز) نغول هم بمعنی دور و دراز استعمال شده، تمام و کامل: فلانی در فلان هنر نغول است، کنده ای که در کوه و صحرا برای گوسفندان سازند آغل. پوشش نردبان و آن چنانست که نردبان را مسقف سازند و آن سقف را نغول گویند، نردبان مسقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشول
تصویر نشول
کمی گرمی، کم گوشتی، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
پخته کاو پختکاو اسپرم آب آبی که در آن داروها بجوشانند و عضوی را که مبتلی بمرضی است با آن شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
دیدبانی که در برج و باروی اطراف شهر و جاده ها بمراقبت پردازد، سربازی که در محلی بکشیک پردازد نگاهبان مستحفظ پاسدار، میر کشاری که صید را از دور ببیند و تشخیص دهد، فوجی که از پیش رود مقدمه طلایع طلایه جلودار یا پیش قراول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحول
تصویر نحول
لاغری، خشکی، نزاری، ضعف
فرهنگ لغت هوشیار
مانندنر. یازن نروک، زن عقیم نازا، زنی که اخلاق ورفتار مردان دارد، اسم فارسی بیخی است شبیه بلعبت بربری وازآن بزرگتر و سفید وبرگش شبیه ببرگ خربزه وچون بقدرشبری شود شکل برگ منقلب میگرددوبعربی دوا النمرخوانند. توضیح با ماخذی که دردست داشتیم این گیاه شناخته نشد. یااسفناج نروک. نوعی اسفناج زمخت وکم برگ وبی حاصل. یاتوت نروک. توتی که میوه نمی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرور
تصویر نرور
فرانسوی جوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرجل
تصویر نرجل
نوعی جامه ابریشمی که درحبشه بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول
تصویر نزول
فرود آمدن، پائین آمدن، فروشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوول
تصویر نوول
((وِ))
داستان بلند، قصه
فرهنگ فارسی معین
((نَ))
آبی که در آن داروها بجوشانند و عضوی را که مبتلی به مرضی است با آن شستشو دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحول
تصویر نحول
((نُ))
لاغر شدن، نزار گردیدن، لاغری، نزاری، ضعف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغول
تصویر نغول
((نَ))
عمیق، گود، ژرف، راه دور و دراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرجل
تصویر نرجل
((نَ جُ))
نوعی جامه ابریشمی که در حبشه بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نروک
تصویر نروک
((نَ))
زن عقیم، نازا، زنی که اخلاق و رفتار مردان دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول
تصویر نزول
((نُ))
فرود آمدن، پایین آمدن، ربح، سود پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکول
تصویر نکول
((نُ))
برگردیدن و روگرداندن از چیزی، ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن، خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول
تصویر نزول
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزول
تصویر نزول
Descent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نزول
تصویر نزول
descendência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نزول
تصویر نزول
descenso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی