غرغر، سخن گفتن زیر لب، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن
غرغر، سخن گفتن زیر لب، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غُر و لُند کردن، ژَکیدن، رَکیدن، زَکیدن، لُند لُند کردن، لُندیدن، غُر غُر کردن، دَندیدن
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، غُندِش، کَندِش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
غُنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بَندَک، بُنجَک، پُنجَک، کَندِش، بَندَش، پُندَش، کُلَن، غُند، گُل غُنده
فرش و بساط بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گلیم و نمد. (ناظم الاطباء). جهانگیری میگوید به معنی فرش و بساط بود. استاد فرخی راست: نیلگون پرده برکشیدهوا باغ بنوشت مندش دیبا. بی شبهه مفرش را مندش خوانده و لغت مندش را با این وسیلۀ ضعیف بوجود آورده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
فرش و بساط بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گلیم و نمد. (ناظم الاطباء). جهانگیری میگوید به معنی فرش و بساط بود. استاد فرخی راست: نیلگون پرده برکشیدهوا باغ بنوشت مندش دیبا. بی شبهه مفرش را مندش خوانده و لغت مندش را با این وسیلۀ ضعیف بوجود آورده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دندیدن. (ناظم الاطباء). اسم مصدر از دندیدن. نجوا. رمز. (یادداشت مؤلف). سخن گفتن باشد با کسی چنانکه دیگری درنیابد. و به عربی رمز و ایما نامند. (از آنندراج) (برهان). سخن وکلام مرموز. و رجوع به دندیدن شود، نمازی که آهسته خوانده شود، لندیدن از خشم، زمزمه کردن از شعف. (ناظم الاطباء)
دندیدن. (ناظم الاطباء). اسم مصدر از دندیدن. نجوا. رمز. (یادداشت مؤلف). سخن گفتن باشد با کسی چنانکه دیگری درنیابد. و به عربی رمز و ایما نامند. (از آنندراج) (برهان). سخن وکلام مرموز. و رجوع به دندیدن شود، نمازی که آهسته خوانده شود، لندیدن از خشم، زمزمه کردن از شعف. (ناظم الاطباء)
ریزه هایی که از تراشیدن چوب و مس و برنج و امثال آن بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تراشه. براده. خراشه. (ناظم الاطباء). آنچه رندیده باشند از چیزی، فضول معده و امعا: خیم، رندش شکنبه و رودگان بود. (از لغت فرس اسدی)
ریزه هایی که از تراشیدن چوب و مس و برنج و امثال آن بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تراشه. براده. خراشه. (ناظم الاطباء). آنچه رندیده باشند از چیزی، فضول معده و امعا: خیم، رندش شکنبه و رودگان بود. (از لغت فرس اسدی)
تحیت. درود. سلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی درود و سلام. در فرهنگ ندیده ام. (انجمن آرا). از بر ساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
تحیت. درود. سلام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی درود و سلام. در فرهنگ ندیده ام. (انجمن آرا). از بر ساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 249 شود
پنبۀ حلاجی کرده و گلوله نموده باشد بجهت رشتن. (برهان) (ناظم الاطباء). پنبۀ محلوج. (آنندراج). پنبۀ برزده و گردکرده ریسیدن را و نیز باغنده و پاغنده و پیچک و بندک و غنده و کندش و گلن نیز گویند و هندکاله نامندش. (شرفنامۀ منیری) ، بندمه و گوی گریبان و تکمه. (ناظم الاطباء). بندمه. بندیمه. بندینه. رجوع به بندمه و فرهنگ فارسی معین شود
پنبۀ حلاجی کرده و گلوله نموده باشد بجهت رشتن. (برهان) (ناظم الاطباء). پنبۀ محلوج. (آنندراج). پنبۀ برزده و گردکرده ریسیدن را و نیز باغنده و پاغنده و پیچک و بندک و غنده و کندش و گلن نیز گویند و هندکاله نامندش. (شرفنامۀ منیری) ، بندمه و گوی گریبان و تکمه. (ناظم الاطباء). بندمه. بندیمه. بندینه. رجوع به بندمه و فرهنگ فارسی معین شود