تشنیع کردن و بد گفتن و دشنام دادن. نخط. (منتهی الارب). رجوع به نخط شود، گردن کشی کردن بر کسی و تکبر نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تکبر کردن. (از المنجد)
تشنیع کردن و بد گفتن و دشنام دادن. نخط. (منتهی الارب). رجوع به نخط شود، گردن کشی کردن بر کسی و تکبر نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تکبر کردن. (از المنجد)
نام مردی بنّا که در بصره برای زیاد ساختمانی بنا کرد و قبل از اتمام آن فرار کرد و به مرو رفت و هرگاه به زیاد می گفتند بنا راتمام ساز می گفت: حتی یرجعالنشیط من مرو (باشد تا نشیط از مرو برگردد) و نشیط هرگز بازنگشت و این جمله ضرب المثل شد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
نام مردی بنّا که در بصره برای زیاد ساختمانی بنا کرد و قبل از اتمام آن فرار کرد و به مرو رفت و هرگاه به زیاد می گفتند بنا راتمام ساز می گفت: حتی یرجعالنشیط من مرو (باشد تا نشیط از مرو برگردد) و نشیط هرگز بازنگشت و این جمله ضرب المثل شد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
شادمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانشاط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). ضد کسلان. ج، نشاط، نشاطی ̍، خداوند ستور شادمان، یا مردی که اهلش شادمان باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مردی که اهل و عیالش یا ستورانش سرخوش باشند. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). منشط. (از متن اللغه) ، ناشط. (متن اللغه). نعت از نشاط است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ناشط و نشاط شود
شادمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانشاط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). ضد کسلان. ج، نِشاط، نَشاطی ̍، خداوند ستور شادمان، یا مردی که اهلش شادمان باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مردی که اهل و عیالش یا ستورانش سرخوش باشند. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). منشط. (از متن اللغه) ، ناشط. (متن اللغه). نعت از نشاط است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ناشط و نشاط شود
گروهی از مردم که در بطایح فرودآمدند. (منتهی الارب). گروه نبط که در بطایح میان عراقین فرودآمدند. (ناظم الاطباء) (از بحر الجواهر). رجوع به نبط و نبطی شود
گروهی از مردم که در بطایح فرودآمدند. (منتهی الارب). گروه نبط که در بطایح میان عراقین فرودآمدند. (ناظم الاطباء) (از بحر الجواهر). رجوع به نبط و نبطی شود
خرمابن. (ناظم الاطباء). درخت خرما، درختهای خرما. (آنندراج). جمع واژۀ نخل. (از ناظم الاطباء) : چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل. سعدی
خرمابن. (ناظم الاطباء). درخت خرما، درختهای خرما. (آنندراج). جَمعِ واژۀ نخل. (از ناظم الاطباء) : چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل. سعدی
آمیختن سپیدی موی با سیاهی، یا مانند خیوط گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن سپیدی موی با سیاهی. (آنندراج). پدید شدن موی سپید در سر همچون خیط. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
آمیختن سپیدی موی با سیاهی، یا مانند خیوط گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن سپیدی موی با سیاهی. (آنندراج). پدید شدن موی سپید در سر همچون خیط. (از اقرب الموارد) (از المنجد).