از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
از دانه های خوراکی که گرد و کوچک است و به صورت پخته شده مصرف می شود، بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخه های نازک، برگ های ریز و گل های سفید می باشد، واحد اندازه گیری وزن معادل یک بیست و چهارم مثقال
بمعنی سخن که کلام باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. رودکی. ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بسخون. دقیقی
بمعنی سخن که کلام باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. رودکی. ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بِسْخون. دقیقی
کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). کم کردن حق کسی. (آنندراج) : تخوننی فلان حقی، ای تنقصنی منه . (اقرب الموارد) ، تعهد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (المنجد) (اقرب الموارد). تیمار داشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیمار داشتن. (آنندراج) : کان یتخونهم بالموعظه. (اقرب الموارد) ، بوقت آمدن تب، کسی را. (اقرب الموارد) ، تغییر حال دادن زمانه از راحتی به سختی و شدت. (المنجد)
کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). کم کردن حق کسی. (آنندراج) : تخوننی فلان حقی، ای تنقصنی منه ُ. (اقرب الموارد) ، تعهد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (المنجد) (اقرب الموارد). تیمار داشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیمار داشتن. (آنندراج) : کان یتخونهم بالموعظه. (اقرب الموارد) ، بوقت ْ آمدن ِ تب، کسی را. (اقرب الموارد) ، تغییر حال دادن زمانه از راحتی به سختی و شدت. (المنجد)
نام ستارۀ مریخ است که در فلک پنجم می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). مریخ. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری) ، دور کردن. (از منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (آنندراج) ، بازداشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جدا داشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). الحدیث: انه کان یبد ضبعیه فی السجود. (از منتهی الارب) ، یعنی جدا می کرد دو بازوی خود را در سجده. (از ناظم الاطباء). از هم جدا داشتن. (یادداشت مؤلف) : بد رجلیه، از هم جدا داشت هر دو پا را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بداد ساختن برای زین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به بداد شود
نام ستارۀ مریخ است که در فلک پنجم می باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). مریخ. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری) ، دور کردن. (از منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (آنندراج) ، بازداشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جدا داشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). الحدیث: انه کان یبد ضبعیه فی السجود. (از منتهی الارب) ، یعنی جدا می کرد دو بازوی خود را در سجده. (از ناظم الاطباء). از هم جدا داشتن. (یادداشت مؤلف) : بد رجلیه، از هم جدا داشت هر دو پا را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بداد ساختن برای زین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به بداد شود
نو تاب یکی ازعناصری که گازی شکل است و بمقداربسیارکم درترکیب هواموجوداست. این عنصراول دفعه درسال 1898 میلادی توسط رامسی وتراورس کشف گردید. جرم اتمیش تقریبا 20 است وجزوعناصرمشابه باهلیوم میباشد یاچراغ نئون. چراغی که باعنصرمذکورروشن شود
نو تاب یکی ازعناصری که گازی شکل است و بمقداربسیارکم درترکیب هواموجوداست. این عنصراول دفعه درسال 1898 میلادی توسط رامسی وتراورس کشف گردید. جرم اتمیش تقریبا 20 است وجزوعناصرمشابه باهلیوم میباشد یاچراغ نئون. چراغی که باعنصرمذکورروشن شود
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن
گیاهی است از تیره سبزی آساها (پروانه واران) و از دسته پیچی ها و یکساله. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد، واحدی است برای وزن دنبال نخود سیاه فرستادن: کنایه از کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن، سرکار گذاشتن