معنی نمون
نمون
((نُ))
مثل، مانند، اشاره، رمز، نماینده، رهنمون
تصویر نمون
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نمون
نمون
نمون
پسوند متصل به واژه به معنای نماینده مثلاً رهنمون، اشاره، رمز، مثل، مانند
فرهنگ فارسی عمید
نمون
نمون
نماینده، هادی، دلیل، راه نماینده، رهنما، نشان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
نمون
نمون
جَمعِ واژۀ نم. رجوع به نَم ّ شود
لغت نامه دهخدا
نمون
نمون
رمز، سمبل، نماد، مانند، مثل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نمونه
نمونه
مثل، مثال
فرهنگ واژه فارسی سره
نمور
نمور
مرطوب
فرهنگ واژه فارسی سره
نمود
نمود
تجلی، جلوه
فرهنگ واژه فارسی سره
آمون
آمون
جیحون، آمل
فرهنگ لغت هوشیار
سمون
سمون
جمع سمن، روغن ها
فرهنگ لغت هوشیار