قرائت کردن، مطالعه کردن دعوت کردن به مهمانی آواز خواندن تحصیل کردن، درس خواندن کسی را صدا زدن، احضار کردن فرا گرفتن، آموختن مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
قرائت کردن، مطالعه کردن دعوت کردن به مهمانی آواز خواندن تحصیل کردن، درس خواندن کسی را صدا زدن، احضار کردن فرا گرفتن، آموختن مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
قرائت. (ناظم الاطباء) ، دعوت. طلب، قبول کردن کودکی را بجای فرزند. (ناظم الاطباء). کسی را که نسبت و خویشی ندارد خویش گرفتن، چون: برادرخواندگی، پسرخواندگی، خواهرخواندگی، دخترخواندگی، مادرخواندگی
قرائت. (ناظم الاطباء) ، دعوت. طلب، قبول کردن کودکی را بجای فرزند. (ناظم الاطباء). کسی را که نسبت و خویشی ندارد خویش گرفتن، چون: برادرخواندگی، پسرخواندگی، خواهرخواندگی، دخترخواندگی، مادرخواندگی
قابل خواندن. قابل خطابه و کنفرانس، قوت پرتاب تیریا گلوله یا فشنگ یا تفنگ و موشک و امثال آن، مقابل باخت. غلبه کردن بر حریف در قمار. فوز. غلبه بر حریف چنانکه در شطرنج و نرد: در نرد سخات برد من بسیار است. احمد جامجی (یادداشت مؤلف). مبتلی چون دید تأویلات رنج برد بیند کی شود او مات رنج. مولوی. - برد با کسی بودن، منتفع شدن وی نه حریف او. (یادداشت مؤلف). - برد و مات، برد و باخت. بردن و مات شدن: آخر این باخت... از بهر برد و مات را بود. (کتاب المعارف). - ، یک قسم بازی شطرنج که مهرۀ حریف همه کشته شوند فقط شاه بماند و این بمنزلۀ نصف مات است. (آنندراج) (غیاث اللغات از لطائف). ، چیستان و لغز. (برهان) (آنندراج). احجیه. (برهان). پرد. پردک. رجوع به لغز شود. تحاجی، بر یکدیگر برد بردادن. محاجاه، برد برکسی دادن. تداعی، برد بردادن با یکدیگر. مداعات، برد بر کسی دادن. (مجمل اللغه). رجوع به بردکی و بردک ورجوع به احجیه شود، بال ملخ. (آنندراج)
قابل خواندن. قابل خطابه و کنفرانس، قوت پرتاب تیریا گلوله یا فشنگ یا تفنگ و موشک و امثال آن، مقابل باخت. غلبه کردن بر حریف در قمار. فوز. غلبه بر حریف چنانکه در شطرنج و نرد: در نرد سخات برد من بسیار است. احمد جامجی (یادداشت مؤلف). مبتلی چون دید تأویلات رنج برد بیند کی شود او مات رنج. مولوی. - برد با کسی بودن، منتفع شدن وی نه حریف او. (یادداشت مؤلف). - برد و مات، برد و باخت. بردن و مات شدن: آخر این باخت... از بهر برد و مات را بود. (کتاب المعارف). - ، یک قسم بازی شطرنج که مهرۀ حریف همه کشته شوند فقط شاه بماند و این بمنزلۀ نصف مات است. (آنندراج) (غیاث اللغات از لطائف). ، چیستان و لغز. (برهان) (آنندراج). احجیه. (برهان). پرد. پردک. رجوع به لغز شود. تحاجی، بر یکدیگر برد بردادن. محاجاه، برد برکسی دادن. تداعی، برد بردادن با یکدیگر. مداعات، برد بر کسی دادن. (مجمل اللغه). رجوع به بردکی و بردک ورجوع به احجیه شود، بال ملخ. (آنندراج)