قابل خواندن. قابل خطابه و کنفرانس، قوت پرتاب تیریا گلوله یا فشنگ یا تفنگ و موشک و امثال آن، مقابل باخت. غلبه کردن بر حریف در قمار. فوز. غلبه بر حریف چنانکه در شطرنج و نرد: در نرد سخات برد من بسیار است. احمد جامجی (یادداشت مؤلف). مبتلی چون دید تأویلات رنج برد بیند کی شود او مات رنج. مولوی. - برد با کسی بودن، منتفع شدن وی نه حریف او. (یادداشت مؤلف). - برد و مات، برد و باخت. بردن و مات شدن: آخر این باخت... از بهر برد و مات را بود. (کتاب المعارف). - ، یک قسم بازی شطرنج که مهرۀ حریف همه کشته شوند فقط شاه بماند و این بمنزلۀ نصف مات است. (آنندراج) (غیاث اللغات از لطائف). ، چیستان و لغز. (برهان) (آنندراج). احجیه. (برهان). پرد. پردک. رجوع به لغز شود. تحاجی، بر یکدیگر برد بردادن. محاجاه، برد برکسی دادن. تداعی، برد بردادن با یکدیگر. مداعات، برد بر کسی دادن. (مجمل اللغه). رجوع به بردکی و بردک ورجوع به احجیه شود، بال ملخ. (آنندراج)