جدول جو
جدول جو

معنی نخلستان - جستجوی لغت در جدول جو

نخلستان
جایی که درخت خرما بسیار باشد
تصویری از نخلستان
تصویر نخلستان
فرهنگ فارسی عمید
نخلستان
(نَ لِ / نَ سِ)
جائی که درآن نخل بسیار باشد. (فرهنگ نظام). باغ خرما. (آنندراج). جای انبوه از خرمابنان. خرستان. مخستان. مغستان. (ناظم الاطباء). خرماستان. باحه. عقده:
شکر در تنگ شه تیمار میخورد
ز نخلستان شیرین خار میخورد.
نظامی.
گرد آن باغ گشت چون مستان
تا رسید از چمن به نخلستان.
نظامی.
نخلستانی بدان زمین بود
کآرایش نقش بند چین بود.
نظامی.
مشتمل بود بر کروم و باغات و بساتین و نخلستان و درختستان. (تاریخ قم ص 181)
لغت نامه دهخدا
نخلستان
جای انبوه از خرما، جائی که در آن نخل بسیار باشد
تصویری از نخلستان
تصویر نخلستان
فرهنگ لغت هوشیار
نخلستان
((نَ لِ))
محلی که در آن نخل بسیار کاشته شده، نخل زار
تصویری از نخلستان
تصویر نخلستان
فرهنگ فارسی معین
نخلستان
خرماستان، نخل زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمکستان
تصویر نمکستان
نمکزار، جایی که از آن نمک استخراج کنند، شوره زار، معدن نمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارستان
تصویر نارستان
انارستان، باغ انار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خندستان
تصویر خندستان
خنده، شوخی و مسخرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلستان
تصویر لعلستان
معدن لعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و باصفا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دار قرار، علّیین، دارالقرار، باغ ارم، سبزباغ، گشتا، دارالسّرور، فردوس اعلا، نعیم، باغ خلد، دارالخلد، جنّت، فردوس، رضوان، دارالسّلام، اعلا علّیین، دارالنّعیم، مینو، خلد، سرای جاوید، قدس برای مثال تا حروفش جمله عقل و جان شوند / سوی خلدستان جان پرّان شوند (مولوی - ۸۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لالستان
تصویر لالستان
لاله زار، برای مثال باغ و لالستآنچه باشد آستینی برفشان / باغبان را گو بیا گر گل به دامن می بری (سعدی۲ - ۵۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نیستان، نیزار
فرهنگ فارسی عمید
(لی لَ)
نام دهی جزء دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 49هزارگزی شمال خاوری کرج و 11هزارگزی راه شوسۀ کرج به چالوس. کوهستان و سردسیر. دارای 208 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی است. چند درخت کهنسال دارد و راه آن نیز مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لُ خِ)
ناحیۀ خلخ. نام دیگر خلخ:
به اطراف خلخستان برگذر
بکش هرکه یابی به کین پدر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام کوهی به ولایت جربادقان. (نزهه القلوب ص 220)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود:
گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود.
معزی.
باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان
باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری.
سعدی.
، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان:
ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بلوکی از توابع شاپور کازرون که طایفۀ ممسنی از ایلهای فارس در آنجا ساکن اند. هوایش سرد است. (از فرهنگ فارسی معین). ابن بطوطه که در سال 730 هجری قمری کازرون را دیده است گوید اطراف کازرون را بلادالشول گویند و امروز به شولستان معروف است. (سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 288). ’بلادالشول’ نام بلوکی است در فارس. این ناحیه در دورۀ ساسانیان داخل در منطقۀ شاپورخوره بود و قصبۀ آن را شاپور اول بنا نهاد و در سال 23 هجری قمری / 643 میلادی عثمان بن ابی العاص این منطقه را به تصرف درآورد. شولستان پس از یک دورۀ ویرانی مجدداً در عهد اتابک چاولی (متوفی در 510 هجری قمری دست نشاندۀ سلجوقیان آبادگردید و در اواخر دورۀ صفویه یا پس از قیام نادر جنگجویان لر ممسنی شولستان را تصرف نمودند و این ناحیه بدیشان منسوب گردید و اینک آن را بلوک ممسنی خوانند که مساحت آن 100 * 60 میل مربع و محدود است از مشرق به کام فیروز و اردکان و از شمال و غرب زرگرد و لرستان و کهگیلویه و از جنوب کازرون و کوه مره شگفت. رجوع به دایره المعارف اسلام، جغرافی غرب ایران ص 44، تاریخ عصر حافظ ج 1 (فهرست اعلام) ، تاریخ گزیده (فهرست اعلام) ، نزهه القلوب ج 3 ص 70، تاریخ مغول، روضات الجنات ص 408 و حبیب السیر چ تهران ص 92، 102 و 107 شود
لغت نامه دهخدا
(سُمْ بُ لِ)
جائی که سنبل میروید. و آنجا که سنبل فراوان باشد:
مژه ها و چشم مستش به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی خطایی.
عراقی.
و در بیت زیر کنایه از عارض است:
سنبلستان خطم خشک نگشته ست هنوز
بمن آئید که آهوی ختائید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان بهنام پازوکی ازبخش ورامین شهرستان تهران که دارای 753 تن سکنه است. آب آن از رود خانه جاجرود و محصول عمده اش غله، صیفی و چغندرقند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ خِ)
ناحیتی بوده است ب هفارس که از رود خانه کر مشروب میشود. ابن بلخی در شرح رود خانه کر نویسد: بندی بر آب این رود کرده بودند از قدیم که آب این ناحیت میداد و به روزگار فتور خراب شده بود. اکنون اتابک چاولی آن بند را عمارت کرد و ناحیت آبادان شد و آن را فخرستان نام نهاد. (فارسنامه ص 128)
لغت نامه دهخدا
(تِ خِ)
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ لِ)
انگلیس. کشور اروپایی دارای 130350 کیلومتر مربع وسعت و در حدود 42 میلیون نفر جمعیت است که قسمت اعظم بریتانیای کبیر را اشغال کرده است و هستۀ مرکزی بریتانیا را تشکیل میدهد. انگلستان از شمال به اسکاتلند و از مغرب به ویلزمحدود است. سواحل شرقی آن دریای شمال و سواحل جنوبی آن دریای مانش و سواحل غربی اقیانوس اطلس و دریای ایرلند است. دریای مانش و دریای شمال آنرا از اروپا جدا می کنند. ترقی انگلستان مرهون آب و هوای معتدل، سهولت دفاع در مقابل مهاجمات خارجی و سهل الوصول بودن از طریق بنادر جنوبی و شرقی و دهانۀ رودخانه های غربی بوده است. قسمتهای جنوبی و جنوب شرقی انگلستان پست و حاصلخیز است. در اراضی پست انگلستان بسیاری از غلات بعمل می آید ولی فقط عده نسبهً کمی از سکنه بزراعت اشتغال دارند و قسمت عمده مواد غذایی از خارج کشور می آید و حیات اقتصادی کشور بر صنایع آن استوار است. بواسطۀ فراوانی زغال سنگ در انگلستان صنایع بسیار ترقی کرده است. صنعتهای پارچه بافی و ماشین سازی در درجۀ اول اهمیت است. واردات انگلستان غلات، گوشت، دامهای زنده، کره، لبنیات، قند، پنبه، پشم، فلزات و مواد دیگر است. صادرات آن بیشتر مصنوعات کارخانه های آن کشور مانند نخ، پارچه های نخی، مصنوعات آهنی و فولادی، اقسام ماشینها، خطوط آهن، کشتی، اتومبیل و غیره است. پایتخت انگلستان لندن و شهرها و بنادر مهم آن عبارت است از بیرمنگام، گلاسگو، لیورپول، منچستر، شفیلد، لیدز، ادینبارو (ادمبورگ) ، بریستول، نیوکاسل، برادفورد. حکومت انگلستان، مشروطۀ سلطنتی و دارای دو مجلس میباشد: مجلس لردها که از اسقفها، دوکها، مارکی ها و بارونها تشکیل می گردد و 801 تن عضو دارد. مجلس عوام 630 تن نماینده دارد که با رأی مخفی انتخاب می شوند. انگلستان و اسکاتلند و ایرلند شمالی مملکت متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی را تشکیل میدهند. قوه مقننه و حکومت واقعی در دست پارلمان است. قوه مجریه اسماً در دست مقام سلطنت میباشد اما واقعاً در دست دولت است که در مقابل پارلمان مسؤول میباشد. تعلیمات متوسطه و ابتدائی بین 5 و 15 سال مجانی و اجباری است. انگلستان یازده دانشگاه دارد که قدیمترین و معروفترین آنها دانشگاه آکسفورد و دانشگاه کمبریج است. مذهب رسمی انگلستان پروتستان اسقفی است. قبل از جنگ جهانی دوم مستعمرات انگلستان از همه کشورهای بزرگ دنیا بیشتر بود بطوری که مساحت مستعمرات آن به 36 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شد و جمعیت آنها در حدود 450 میلیون یعنی یک چهارم جمعیت کرۀ ارض بود ولی از سال 1964 ببعد در مستعمرات و تحت الحمایه های انگلستان در آسیا و نقاط دیگر جهان جنبشهایی بوجود آمد وبسیاری از مستعمرات آزادی و استقلال یافتند. (از دایرهالمعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین، اعلام). و رجوع به ’انگلیس در هشت قرن پیش’ ترجمه عبدالله انصاری، ’انگلستان چگونه اداره می شود’ ترجمه مصطفوی، ’تفوق انگلوساکسون مربوط به چیست’ ترجمه علی دشتی، ’انگلیسیها در انگلستان’ ترجمه احمد فرامرزی، ’سرزمین و مردم انگلستان’ ترجمه محمد سجادی، ’تاریخ بریتانیای کبیر’ ترجمه احمد تاج بخش و تاریخ آلبر ماله شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه. واقع در 13000گزی جنوب ساوه و دارای 31 سکنه است و محل قشلاقی چند خانوار از ایل بغدادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
جای تمسخر. جای هزل. مجلس سخره. مجلس لاغ. (از آنندراج). مجلس و معرکۀ مسخرگی. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، مسخره. لاغ. (از ناظم الاطباء) : تهکم، خندستان کردن. (زوزنی) ، کنایه از لب و دهان معشوق. (از آنندراج). و آن را خندستانی هم گفته اند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ جِ)
نام یکی از بلوکات قم در جنوب غربی شهر قم است. این بلوک در ناحیۀ کوهستانی پرآبی واقع است که عده قرای آن 77 و جمعیت آن هفده هزاروپانصد تن و مسکن ایلات خلج است. مرکز آن دستگرد نام دارد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مرکب از چول ترکی بمعنی بیابان و ’ستان’ فارسی پسوند مکان، در ترکی دشت بی آب را گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیّه که در 56 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 3 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیّه به مهاباد در دره واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 300 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خندستان
تصویر خندستان
مجلس خنده و شوخی و مسخرگی
فرهنگ لغت هوشیار
نمکزار: وز بس دم دی مهی عدو را بر چهره نمکستان گشاید. (خاقانی. عبد. 501)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعلستان
تصویر لعلستان
لالستان کان لال معدن لعل
فرهنگ لغت هوشیار
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالستان
تصویر نالستان
نی زار، نیشکرزار: (نگاه داشتن اش چون نیستان خشک را ونالستان خشک ماندچیزی می نماید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و با صفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارستان
تصویر نارستان
((ر))
انارستان، باغ انار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خندستان
تصویر خندستان
((خَ دِ یا دَ))
افسوس، سخره، لاغ، مجلس مسخرگی، معرکه مسخرگی، کنایه از لب و دهان معشوق
فرهنگ فارسی معین