دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری خوسف و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی خوسف به بیرجند، در دامنه واقع و هوای آن معتدل است، 123 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری خوسف و 7 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی خوسف به بیرجند، در دامنه واقع و هوای آن معتدل است، 123 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در 19 هزارگزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد، با 200 تن سکنه. آب از رودخانه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از طایفۀ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در 19 هزارگزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد، با 200 تن سکنه. آب از رودخانه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از طایفۀ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قصبۀ مرکزی بخش مزدقانچای شهرستان ساوه، در 60 هزارگزی غرب ساوه بر سر راه ساوه به همدان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 2469 تن سکنه دارد. آب قصبه از10 رشته قنات کوچک و یک قنات بزرگ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه های سردسیری و شغل مردم آن زراعت و قالیچه بافی و کارگری است. مزارع مادآباد، علی کوسج، مرسعلی بلاغی، دوقان، قره گل جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
قصبۀ مرکزی بخش مزدقانچای شهرستان ساوه، در 60 هزارگزی غرب ساوه بر سر راه ساوه به همدان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 2469 تن سکنه دارد. آب قصبه از10 رشته قنات کوچک و یک قنات بزرگ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه های سردسیری و شغل مردم آن زراعت و قالیچه بافی و کارگری است. مزارع مادآباد، علی کوسج، مرسعلی بلاغی، دوقان، قره گل جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نخجوان. شهرکی است خرد (از حدود آذربادگان) خرم و با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از وی زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب بسیار خیزد. (حدود العالم). شهری است از اقلیم پنجم به آذرآبادگان از بناهای نرسی بن بهرام ساسانی که نخچیروان لقب داشته و نخچیروان بمعنی شکاردوست و شکارکننده است و وی چنین بوده و آن شهر را به نام خود ساخته، و سابقاً آن شهر را نشوی می نامیده اند، و هندوشاه صاحب تجارب السلف که از اهل آنجا بوده است گفته: بار دیگر چنانکه می خواهم برسانم به خطۀ نشوی. (انجمن آرا). نقجوان. (دمشقی). نشوی. (دمشقی) (منتهی الارب). سرزمینی است فعلاً جزو اتحاد جماهیر شوروی دارای استقلال داخلی و از جنوب به ایران و از شمال و غرب به ارمنستان محدود است. مساحت آن 2085 کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال 1956 میلادی بالغ بر 129000 تن بوده. محصول آن پنبه، برنج، پارچه های ابریشمی و شراب است و دو کار خانه پنبه پاک کنی دارد. ساکنان آن از مردم آذربایجان ارمنستان و عده ای از اهالی روسیه اند. نخچوان از دیرزمان جزوکشور ایران بوده است، در حملۀ اعراب این منطقه به دست حبیب بن مسلمه در خلافت عثمان فتح شد، پس از رانده شدن اعراب از ایران مدتها سلجوقیان بر آن حکومت داشتند، بعد از مغول نیز حاکم این سرزمین تحت حمایت دولت ایران بود. در سال 1828 میلادی نخجوان نیز برطبق عهدنامۀ ترکمانچای به دولت روسیه واگذار شد: که تا جایگه یافتی نخچوان بدین شاه شد بخت پیرت جوان. اسدی. صور و عکه در امان امرت چون ارمن و نخچوان ببینم. خاقانی
نخجوان. شهرکی است خرد (از حدود آذربادگان) خرم و با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از وی زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب بسیار خیزد. (حدود العالم). شهری است از اقلیم پنجم به آذرآبادگان از بناهای نرسی بن بهرام ساسانی که نخچیروان لقب داشته و نخچیروان بمعنی شکاردوست و شکارکننده است و وی چنین بوده و آن شهر را به نام خود ساخته، و سابقاً آن شهر را نشوی می نامیده اند، و هندوشاه صاحب تجارب السلف که از اهل آنجا بوده است گفته: بار دیگر چنانکه می خواهم برسانم به خطۀ نشوی. (انجمن آرا). نقجوان. (دمشقی). نشوی. (دمشقی) (منتهی الارب). سرزمینی است فعلاً جزو اتحاد جماهیر شوروی دارای استقلال داخلی و از جنوب به ایران و از شمال و غرب به ارمنستان محدود است. مساحت آن 2085 کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال 1956 میلادی بالغ بر 129000 تن بوده. محصول آن پنبه، برنج، پارچه های ابریشمی و شراب است و دو کار خانه پنبه پاک کنی دارد. ساکنان آن از مردم آذربایجان ارمنستان و عده ای از اهالی روسیه اند. نخچوان از دیرزمان جزوکشور ایران بوده است، در حملۀ اعراب این منطقه به دست حبیب بن مسلمه در خلافت عثمان فتح شد، پس از رانده شدن اعراب از ایران مدتها سلجوقیان بر آن حکومت داشتند، بعد از مغول نیز حاکم این سرزمین تحت حمایت دولت ایران بود. در سال 1828 میلادی نخجوان نیز برطبق عهدنامۀ ترکمانچای به دولت روسیه واگذار شد: که تا جایگه یافتی نخچوان بدین شاه شد بخت پیرت جوان. اسدی. صور و عکه در امان امرت چون ارمن و نخچوان ببینم. خاقانی
مردی که یاران خبیث داشته باشد اما خاص است به ندا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مردی که یاران خبیث داشته باشد و مخصوص است به ندا که یا ’مخبثان’ گویند و ’المخبثان’ نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
مردی که یاران خبیث داشته باشد اما خاص است به ندا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مردی که یاران خبیث داشته باشد و مخصوص است به ندا که یا ’مخبثان’ گویند و ’المخبثان’ نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
بیضه های آدمی را گویند. (برهان) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان). خصیتین که بیضه های آدمی باشد، تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). تخم روئیدنی و تخم خرفه خصوصاً. (ناظم الاطباء)
بیضه های آدمی را گویند. (برهان) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان). خصیتین که بیضه های آدمی باشد، تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). تخم روئیدنی و تخم خرفه خصوصاً. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ اخته، بمعنی اسب خایه کشیده: شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد. سلمان ساوجی (از آنندراج). بعض فرهنگها این کلمه را بمعنی میرآخور گرفته اند و همین بیت را شاهد آورده اند و ظاهراً به این معنی غلط است، طلاق گرفتن زن برمال. (منتهی الارب). واخریدن زن، خود را بمهر و جز آن. (آنندراج). خویشتن بازخریدن زن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را واخریدن زن. (زوزنی). سر خریدن زن
جَمعِ واژۀ اخته، بمعنی اسب خایه کشیده: شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد. سلمان ساوجی (از آنندراج). بعض فرهنگها این کلمه را بمعنی میرآخور گرفته اند و همین بیت را شاهد آورده اند و ظاهراً به این معنی غلط است، طلاق گرفتن زن برمال. (منتهی الارب). واخریدن زن، خود را بمهر و جز آن. (آنندراج). خویشتن بازخریدن زن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را واخریدن زن. (زوزنی). سر خریدن زن
بختکان. نسبت پدری بزرجمهر وزیر انوشیروان. و رجوع به بختجان و بختکان شود وهم چنین رجوع به ترجمه مقالات کریستن سن تحت عنوان داستان بزرجمهر حکیم در مجلۀ مهر سال اول 1313 شود
بختکان. نسبت پدری بزرجمهر وزیر انوشیروان. و رجوع به بختجان و بختکان شود وهم چنین رجوع به ترجمه مقالات کریستن سن تحت عنوان داستان بزرجمهر حکیم در مجلۀ مهر سال اول 1313 شود
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد