جدول جو
جدول جو

معنی نحز - جستجوی لغت در جدول جو

نحز
(نَ حِ)
بعیر نحز، شتر سرفنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناحز. نحیز. (از اقرب الموارد) (المنجد). سرفه کن. سرفه کننده. رجوع به نحاز شود
لغت نامه دهخدا
نحز
دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نحز
(عَ)
به نحاز مبتلا شدن شتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نحاز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناز
تصویر ناز
(دخترانه)
کرشمه، غمزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیز
تصویر نیز
هم، همچنین، بار دیگر، مسلماً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
شانزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۸ آیه
عطای بی عوض
در علم زیست شناسی زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحس
تصویر نحس
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدقدم، مشوم، میشوم، سبز قدم، نافرّخ، خشک پی، منحوس، شمال، بدشگون، نامیمون، بداغر، پاسبز، نامبارک، سبز پا، سیاه دست، مرخشه، بدیمن، شنار، تخجّم، بداختر
در احکام نجوم ویژگی برخی سیارات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز
تصویر ناز
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش
ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت
ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
نحله ها، مذاهب، بخشش ها، جمع واژۀ نحله
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نَحْ حِ)
شتر مبتلا به بیماری نحاز. (از اقرب الموارد). رجوع به منحزه و منحوز و نحاز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
بیماریی در شتران که سرفه های سخت و بسیار کنند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح ریاضی آن است که خط چنان باشد که اجزاء مفروضۀ آن در همه اوضاع بر همدیگر انطباق نیابد مانند اجزاء مفروضۀکمان، که فقط در موقعی که قسمت مقعر یک قوس را بر قسمت محدب یک قوس دیگر قرار دهیم انطباق می یابند و درغیر این وضع منطبق نمی شوند. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ حِ زَ)
تأنیث نحز. (منتهی الارب). رجوع به نحز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیز
تصویر نیز
هم، ایضاً، کلمه ربط
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته سوراخ کردن سوارخ کنی، زنش در خنیا، دانه چیده، کوبش، کاوش کاویدن، سنگ نویسی، آوای بشکن، کندش کنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحت
تصویر نحت
سرشت، طبیعت، خالص، محض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهز
تصویر نهز
اندازه، قدر، صرب و دفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغز
تصویر نغز
خوب، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشز
تصویر نشز
جای بلند، بلند نشستن، بلندی جستن بلند و برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجز
تصویر نجز
سپری شدن، منقضی و فنا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پتیستن (نذر کردن)، گرو بندی، نیوه گری گریه بلند نذرکردن، باهم گروبستن مراهنه، صدارابگریه بلندکردن، نذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحو
تصویر نحو
راه، اسلوب، طور، شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحر
تصویر نحر
بالای سینه و گفته اند محل گردنبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، نافرجام، نامبارک، شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحش
تصویر نحش
چانه زدن، بازار گرمی، برانگیختن شکار، باز کاویدن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کبت هم چنان کبتی که دارد انگبین خود بماند داستان من برین (رودکی) مگس انگبین، دهش بخشیده، لاغر، ماه نو دهش، کابین دست پیمان، لاغری، دشنام دادن، جمع نحله، کابین ها دهش ها آیین ها دبستان های فرزانی زنبورعسل زنبورانگبین منج انگبین: چون نحل برهرشکوفه ازافنان عبارات نشستم، جمع نحله: عطایابخششها، دعویها، مذاهب: ارعقایدونحل ایشان استکشاف کرد. یاملل ونحل. دینهاومسلکهای فلسفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناز
تصویر ناز
آسایش، نعمت، عزت، شادکامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحز
تصویر لحز
زفت، تنگخوی زفت گشتن زفتیدن، تنگخو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناز
تصویر ناز
فخر، افتخار، غمزه، کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغز
تصویر نغز
((نَ))
خوب، نیک، بدیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحو
تصویر نحو
((نَ))
طریقه، راه، اسلوب، روش، نام علمی است که موضوع آن اعراب کلمات و قوانین درست نوشتن و درست خواندن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحل
تصویر نحل
((نَ))
زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحل
تصویر نحل
((نِ حَ))
جمع نحله، عطایا، بخشش ها، دعوی ها، مذاهب، ملل و، دین ها و مسلک های فلسفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، بدشگون، گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره