دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
بیماریی در شتران که سرفه های سخت و بسیار کنند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح ریاضی آن است که خط چنان باشد که اجزاء مفروضۀ آن در همه اوضاع بر همدیگر انطباق نیابد مانند اجزاء مفروضۀکمان، که فقط در موقعی که قسمت مقعر یک قوس را بر قسمت محدب یک قوس دیگر قرار دهیم انطباق می یابند و درغیر این وضع منطبق نمی شوند. (از تعریفات جرجانی)
بیماریی در شتران که سرفه های سخت و بسیار کنند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح ریاضی آن است که خط چنان باشد که اجزاء مفروضۀ آن در همه اوضاع بر همدیگر انطباق نیابد مانند اجزاء مفروضۀکمان، که فقط در موقعی که قسمت مقعر یک قوس را بر قسمت محدب یک قوس دیگر قرار دهیم انطباق می یابند و درغیر این وضع منطبق نمی شوند. (از تعریفات جرجانی)