جدول جو
جدول جو

معنی نحو

نحو((نَ))
طریقه، راه، اسلوب، روش، نام علمی است که موضوع آن اعراب کلمات و قوانین درست نوشتن و درست خواندن است
تصویری از نحو
تصویر نحو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نحو

نحو

نحو
روش، شیوه، طرز، در علم زبانشناسی مجموعۀ قواعدی که دربارۀ آرایش کلمات برای ساخت جمله یا عبارت بحث می کند
نحو
فرهنگ فارسی عمید

نحو

نحو
جَمعِ واژۀ نَحْو. (اقرب الموارد). رجوع به نَحْو شود
لغت نامه دهخدا

نحو

نحو
علم نحو، علم اِعراب سخن عرب است، یعنی آنچه بدان معرفت احوال کلمات عرب از اِعراب و اِفراد و ترکیب حاصل گردد. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). و آن علم به قوانینی است که به وسیلۀ آن احوال ترکیبات عربی از قبیل اِعراب و بناء و جز آن شناخته می شود، و گفته اند: نحو علمی است که بدان احوال کلام از جهت اعلال شناخته شود، و گفته اند علم به اصولی است که بدان صحت و فساد کلام شناخته آید. (از تعریفات). ترازوی سخن. (زمخشری). علم به اصولی است که بدان احوال آخر کلمه از جهت اِعراب و بناشناخته شود:
من بدانم علم دین و علم طب و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء سین و شین.
منوچهری.
با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی
با شرح ابن جنی و با نحو سیبوی.
منوچهری.
سیبوی گفت من بمعنی نحو
یک خطا در خطاب نشنیدم.
خاقانی.
منم دانسته در پرگار عالم
به تصریف و به نحو اسرار عالم.
نظامی.
گفت: هیچ از نحو خواندی ؟ گفت: لا!
گفت: نیم عمر تو شد بر فنا!
مولوی.
طبع تو را تا هوس نحو شد
عشق شکار از دل ما محو شد.
سعدی.
قوی در بلاغات و در نحو چست
ولی حرف ابجد نگفتی درست.
سعدی
لغت نامه دهخدا