جدول جو
جدول جو

معنی نحز

نحز
دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا