فدا کردن، گل یا گوهر که به عنوان احترام و افتخار بر سر کسی بیفشانند، پاشیدن، افشاندن، پراکنده ساختن، آنچه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند
فدا کردن، گل یا گوهر که به عنوان احترام و افتخار بر سر کسی بیفشانند، پاشیدن، افشاندن، پراکنده ساختن، آنچه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند
آنچه نریزد از هر چیزی و پراکنده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنچه از زر و گوهر که پاشیده شود. (غیاث اللغات از کشف اللغات). ریختنی که بر سر عروس و جز آن ریزند. (آنندراج از بهار عجم)
آنچه نریزد از هر چیزی و پراکنده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنچه از زر و گوهر که پاشیده شود. (غیاث اللغات از کشف اللغات). ریختنی که بر سر عروس و جز آن ریزند. (آنندراج از بهار عجم)
دهی است از دهستان بالا از شهرستان نهاوند، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد در جلگۀ سردسیری واقع است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان بالا از شهرستان نهاوند، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد در جلگۀ سردسیری واقع است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
محمدمهدی، فرزند میرزا ابومحمد انصاری اشلقی گرمرودی آذربایجانی، معروف به میرزا مهدی خان و متخلص به نثار. از شاعران متأخر و معاصران ناصرالدین شاه قاجار است. نسبت وی به روایت مؤلف ریحانهالادب به خواجه عبدالله انصاری میرسد، پدرش منشی عباس میرزا نایب السطنه و خود وی منشی دیوان رسایل امیر نظام محمدخان زنگنه بوده و پس از صدرات یافتن امیرکبیر به سابقۀ خصومتی که با هم داشته اند کارش به تباهی و تنگدستی می کشد و در عهد صدارت میرزا آقاخان نوری باز عزت و حرمت می بیند. وفات وی به سال 1283 یا 1279 هجری قمری اتفاق افتاده است. او راست: ای برده نرگست ز من ناتوان توان همواره سوده بر قدمت گلرخان رخان سودن به خاک پای تو ای مه جبین جبین بهتر ز تکیه بر فلک عز و شان ز شان جانی به جسم از نفس روح بخش بخش آبی بر آتشم ز رخ خونفشان فشان. (از ریحانهالادب ج 4 صص 164- 166). و نیز رجوع به مجمعالفصحا ج 2 ص 525 و گنج شایگان ص 445 و دانشمندان آذربایجان ص 371 ومجلۀ یادگار سال 2 شمارۀ 8 ص 72 شود
محمدمهدی، فرزند میرزا ابومحمد انصاری اشلقی گرمرودی آذربایجانی، معروف به میرزا مهدی خان و متخلص به نثار. از شاعران متأخر و معاصران ناصرالدین شاه قاجار است. نسبت وی به روایت مؤلف ریحانهالادب به خواجه عبدالله انصاری میرسد، پدرش منشی عباس میرزا نایب السطنه و خود وی منشی دیوان رسایل امیر نظام محمدخان زنگنه بوده و پس از صدرات یافتن امیرکبیر به سابقۀ خصومتی که با هم داشته اند کارش به تباهی و تنگدستی می کشد و در عهد صدارت میرزا آقاخان نوری باز عزت و حرمت می بیند. وفات وی به سال 1283 یا 1279 هجری قمری اتفاق افتاده است. او راست: ای برده نرگست ز من ناتوان توان همواره سوده بر قدمت گلرخان رخان سودن به خاک پای تو ای مه جبین جبین بهتر ز تکیه بر فلک عز و شان ز شان جانی به جسم از نفس روح بخش بخش آبی بر آتشم ز رخ خونفشان فشان. (از ریحانهالادب ج 4 صص 164- 166). و نیز رجوع به مجمعالفصحا ج 2 ص 525 و گنج شایگان ص 445 و دانشمندان آذربایجان ص 371 ومجلۀ یادگار سال 2 شمارۀ 8 ص 72 شود
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مِثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مِثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 58 هزارگزی جنوب غربی اهواز و 12 هزارگزی مغرب راه اهواز به آبادان در کنار رود خانه کارون در دشت گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از کارون، محصولش غلات و صیفی و سبزی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 58 هزارگزی جنوب غربی اهواز و 12 هزارگزی مغرب راه اهواز به آبادان در کنار رود خانه کارون در دشت گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از کارون، محصولش غلات و صیفی و سبزی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
تقی اصفهانی. به روایت مؤلف صبح گلشن شغل وی در اصفهان عصاری بوده است و در عهد سلطنت اکبر پادشاه به هندرفته و بعد از مدتی به وطن خود بازگشته. او راست: دست و شمشیر و مژه غرقۀ خون می آید عالمی کشته ببینید که چون می آید. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 503 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4561 شود محمدعلی جلایر، فرزند علی جلایر خراسانی، متخلص به نثاری. در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری میزیسته است. این بیت را مؤلف مجالس النفایس از وی آورده است: کسی هرگزمرا بی غم ندیده ست چو من غمدیده ای غم هم ندیده ست. رجوع به مجالس النفایس ترجمه فخری هراتی ص 111 شود
تقی اصفهانی. به روایت مؤلف صبح گلشن شغل وی در اصفهان عصاری بوده است و در عهد سلطنت اکبر پادشاه به هندرفته و بعد از مدتی به وطن خود بازگشته. او راست: دست و شمشیر و مژه غرقۀ خون می آید عالمی کشته ببینید که چون می آید. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 503 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4561 شود محمدعلی جلایر، فرزند علی جلایر خراسانی، متخلص به نثاری. در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری میزیسته است. این بیت را مؤلف مجالس النفایس از وی آورده است: کسی هرگزمرا بی غم ندیده ست چو من غمدیده ای غم هم ندیده ست. رجوع به مجالس النفایس ترجمه فخری هراتی ص 111 شود