جدول جو
جدول جو

معنی نثار

نثار((نِ))
پراکندگی، افشاندگی، پیشکش، هدیه، آن چه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند
تصویری از نثار
تصویر نثار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نثار

نثار

نثار
فدا کردن، گل یا گوهر که به عنوان احترام و افتخار بر سر کسی بیفشانند، پاشیدن، افشاندن، پراکنده ساختن، آنچه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند
نثار
فرهنگ فارسی عمید

نثار

نثار
محمدمهدی، فرزند میرزا ابومحمد انصاری اشلقی گرمرودی آذربایجانی، معروف به میرزا مهدی خان و متخلص به نثار. از شاعران متأخر و معاصران ناصرالدین شاه قاجار است. نسبت وی به روایت مؤلف ریحانهالادب به خواجه عبدالله انصاری میرسد، پدرش منشی عباس میرزا نایب السطنه و خود وی منشی دیوان رسایل امیر نظام محمدخان زنگنه بوده و پس از صدرات یافتن امیرکبیر به سابقۀ خصومتی که با هم داشته اند کارش به تباهی و تنگدستی می کشد و در عهد صدارت میرزا آقاخان نوری باز عزت و حرمت می بیند. وفات وی به سال 1283 یا 1279 هجری قمری اتفاق افتاده است. او راست:
ای برده نرگست ز من ناتوان توان
همواره سوده بر قدمت گلرخان رخان
سودن به خاک پای تو ای مه جبین جبین
بهتر ز تکیه بر فلک عز و شان ز شان
جانی به جسم از نفس روح بخش بخش
آبی بر آتشم ز رخ خونفشان فشان.
(از ریحانهالادب ج 4 صص 164- 166).
و نیز رجوع به مجمعالفصحا ج 2 ص 525 و گنج شایگان ص 445 و دانشمندان آذربایجان ص 371 ومجلۀ یادگار سال 2 شمارۀ 8 ص 72 شود
لغت نامه دهخدا

نثار

نثار
دهی است از دهستان بالا از شهرستان نهاوند، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد در جلگۀ سردسیری واقع است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

نثار

نثار
آنچه نریزد از هر چیزی و پراکنده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنچه از زر و گوهر که پاشیده شود. (غیاث اللغات از کشف اللغات). ریختنی که بر سر عروس و جز آن ریزند. (آنندراج از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا