جدول جو
جدول جو

معنی نتج - جستجوی لغت در جدول جو

نتج(عَ وَ)
بچه گرفتن از شتر و گوسفند و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی). با نتاج ساختن ناقه را اهل وی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) : نتجها ولداً: ولدها ولداً. (المنجد) ، نتج الرجل الحامل ، وضعت عنده. (المنجد) ، خارج شدن چیزی از چیزی و نشوء یافتن آن. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
نتج
نهی تلاش کردن، تلاش مکن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نتاج
تصویر نتاج
نسل و نژاد، آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتج
تصویر منتج
حاصل شده، نتیجه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منتج
تصویر منتج
نتیجه دهنده، مفید، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضج
تصویر نضج
پدید آمدن و حرکت به سوی کمال، پختگی، رسیدگی، پخته شدن گوشت، رسیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخج
تصویر نخج
گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو، حربۀ نوک تیز، سیخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نتن
تصویر نتن
بد بویی، بوی بد و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوج
تصویر نوج
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نشک، وهل
عشقه، لبلاب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تِ)
وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقه علی منتجها، ای الوقت الذی تنتج فیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هنگام زه آوردن و وقت نتاج آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ / مُ تَ)
جای زه آوردن و جای زاییدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
بچه آورنده. (آنندراج). زاینده. بچه آورنده. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتاج شود، نتیجه دهنده. (ناظم الاطباء). نتیجه دهنده. (غیاث) (آنندراج). نتیجه بخش: متابعت او منتج و مثمر محبت الهی است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 227).
- قیاس منتج، (اصطلاح منطق) قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم. (اساس الاقتباس ص 190). رجوع به قیاس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
پیچ و تاب خوردن جهت برآمدن بچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
منتج تر. (یادداشت مؤلف) ، مانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شبیه بودن. (از اقرب الموارد) : یقال انتخطه، ای اشبهه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نتیجه گرفته. نتیجه گرفته شده: همه دانشها از این کلمات منتج که بردیوار کاخ افریدون نبشته است. (سندبادنامه ص 337)
لغت نامه دهخدا
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهج
تصویر نهج
راه فراخ، راه پیدا، طریق واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوج
تصویر نوج
کاج
فرهنگ لغت هوشیار
رطوبت اندک نم: سنگ بی نمچ و آب بی زایش همچو نادان بود بارایش. (عنصری) توضیح در لفا اق. 68 و} 74 نمج {آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضج
تصویر نضج
پخته شدن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعج
تصویر نعج
گوشت میش خوردن، سپیدشدن، سپیدناب کنارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسج
تصویر نسج
بافته، تنیده، بافتگی، بافتن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشج
تصویر نشج
آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتق
تصویر نتق
جنباندن، افشاندن، آب کشیدن، پر فرزندی، پوست باز کردن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
بچه ای که از چهارپایان بوجود آید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نتفه، دستچین ها دهش ها جمع نتفه: صوادرنتف ازکرایم خدر خاطر... درگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتن
تصویر نتن
گندیده و بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناج
تصویر ناج
شیر بیشه کاج
فرهنگ لغت هوشیار
بر دهنده، سود مند، زایا، بر آیند تزیده نتیجه دهنده. یا قیاس منتج قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم (اساس الاقتباس 190)، سودمند. بچه آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتج
تصویر رتج
درماندن سخنران در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتج
تصویر منتج
((مُ تِ))
نتیجه دهنده، مفید، سودمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسج
تصویر نسج
((نَ))
بافت و بافتگی
فرهنگ فارسی معین
برآیند، منتجه، منتهی، منجر
فرهنگ واژه مترادف متضاد