فرزندزاده را گویند که از جانب پسر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). پسرزاده. (ناظم الاطباء). دخترزاده. و بعضی گویند که بمعنی پسرزاده نیز آمده. (غیاث اللغات). نواسه. نواسی. نپسه. نبس. نبسه. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبسه شود
فرزندزاده را گویند که از جانب پسر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). پسرزاده. (ناظم الاطباء). دخترزاده. و بعضی گویند که بمعنی پسرزاده نیز آمده. (غیاث اللغات). نواسه. نواسی. نپسه. نبس. نبسه. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبسه شود
دختر سلطان یوسف بن عمر بن علی، از رسولیان یمن است. وی در تعز و زبید (از بلاد یمن) مدرسه و مسجدی ساخت و وقف مردم کرد و به سال 718 هجری قمری در تعز وفات یافت. (از الاعلام زرکلی ص 1090)
دختر سلطان یوسف بن عمر بن علی، از رسولیان یمن است. وی در تعز و زبید (از بلاد یمن) مدرسه و مسجدی ساخت و وقف مردم کرد و به سال 718 هجری قمری در تعز وفات یافت. (از الاعلام زرکلی ص 1090)
گره جای برآمدن خوشۀ انگور چون کلان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). زمعه الکرم اذا عظمت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). گرهی که چون کلان گردد خوشۀ انگور از آن برآید. (ناظم الاطباء). عقده ای در محل برآمدن خوشۀ انگور چون بزرگ شود. (از المنجد). ج، نبائق
گره جای برآمدن خوشۀ انگور چون کلان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). زمعه الکرم اذا عظمت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). گرهی که چون کلان گردد خوشۀ انگور از آن برآید. (ناظم الاطباء). عقده ای در محل برآمدن خوشۀ انگور چون بزرگ شود. (از المنجد). ج، نَبائِق
بز که نخورند آن را جهت لاغری. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه از لاغری خورده نشود. (از اقرب الموارد). گوسپندی که به علت لاغری خورده نشود. (از متن اللغه) ، تأنیث نبیذ است. (از اقرب الموارد). رجوع به نبیذ شود، خاکی که از چاه برآورند. (از معجم متن اللغه). نبیذهالبئر، نبیثتها، گویند دال بدل از ثاء است. (اقرب الموارد)
بز که نخورند آن را جهت لاغری. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه از لاغری خورده نشود. (از اقرب الموارد). گوسپندی که به علت لاغری خورده نشود. (از متن اللغه) ، تأنیث نبیذ است. (از اقرب الموارد). رجوع به نبیذ شود، خاکی که از چاه برآورند. (از معجم متن اللغه). نبیذهالبئر، نبیثتها، گویند دال بدل از ثاء است. (اقرب الموارد)
خاک جوی و چاه. (از تاج العروس). خاکی که با حفر چاه یا نهر برآورند، یا خاکی که در پیرامون چاه یا جوی باشد. (از اقرب الموارد). خاک و گل و لجنی که از تک چاه یا از تک جوی برآورند. (ناظم الاطباء). خاک که از چاه برآورند. (از مهذب الاسماء). ج، نبائث، سر. راز. (از اقرب الموارد) ، کینه که در سینه نهان بود. (از معجم متن اللغه) ج، نبائث. یقال: ظهرت نبائثهم و لم تخف خبائثهم. (اقرب الموارد) ، نبیثه السبع، گوشتی که جانوران در خاک پنهان کنند، ذخیره وقت حاجت و ضرورت را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
خاک جوی و چاه. (از تاج العروس). خاکی که با حفر چاه یا نهر برآورند، یا خاکی که در پیرامون چاه یا جوی باشد. (از اقرب الموارد). خاک و گل و لجنی که از تک چاه یا از تک جوی برآورند. (ناظم الاطباء). خاک که از چاه برآورند. (از مهذب الاسماء). ج، نبائث، سِر. راز. (از اقرب الموارد) ، کینه که در سینه نهان بود. (از معجم متن اللغه) ج، نبائث. یقال: ظهرت نبائثهم و لم تخف خبائثهم. (اقرب الموارد) ، نبیثه السبع، گوشتی که جانوران در خاک پنهان کنند، ذخیره وقت حاجت و ضرورت را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
حوض نو کنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح) (ناظم الاطباء). اول ما یعمل من الحوض. (اقرب الموارد)، گویند هو بادی النشیئه، آنگاه که آب آن خشک شود و زمین آن پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، سنگ که در تک حوض اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که در کف حوض کارگذارند و خاکی که اطراف نصائب (سنگهای پیرامون حوض) باشد. (از اقرب الموارد)، خاک که گرد سنگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خرمای تر و تازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شاخ نازک خرمابن بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازک و بلند خرمابن. (ناظم الاطباء)، آنچه راست برآمده باشد از هر گیاه و هنوز سطبر نگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر گیاه راست آمده ای که هنوز سطبر نشده باشد. (ناظم الاطباء). نشاءه. (از المنجد)، گیاه نصی یا صلیان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، {{مصدر}} برخاستن بعد خفتن. (منتهی الارب). برخاستن پس از خفتن. (ناظم الاطباء). برخاستن باز خفتن. (آنندراج). ناشئه. (اقرب الموارد) (المنجد). قیام بعد از نوم. (از المنجد)
حوض نو کنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح) (ناظم الاطباء). اول ما یعمل من الحوض. (اقرب الموارد)، گویند هو بادی النشیئه، آنگاه که آب آن خشک شود و زمین آن پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، سنگ که در تک حوض اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که در کف حوض کارگذارند و خاکی که اطراف نصائب (سنگهای پیرامون حوض) باشد. (از اقرب الموارد)، خاک که گرد سنگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خرمای تر و تازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شاخ نازک خرمابن بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازک و بلند خرمابن. (ناظم الاطباء)، آنچه راست برآمده باشد از هر گیاه و هنوز سطبر نگردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر گیاه راست آمده ای که هنوز سطبر نشده باشد. (ناظم الاطباء). نشاءه. (از المنجد)، گیاه نصی یا صلیان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، {{مَصدَر}} برخاستن بعد خفتن. (منتهی الارب). برخاستن پس از خفتن. (ناظم الاطباء). برخاستن بازِ خفتن. (آنندراج). ناشئه. (اقرب الموارد) (المنجد). قیام بعد از نوم. (از المنجد)
در تداول، فرزند پنجم. پس از نبیره. فرزند پشت پنجم، یعنی فرزند فرزند فرزند فرزند، بدین ترتیب: 1- فرزند 2- نوه (نبسه) 3- نتیجه 4- نبیره 5- نبینه. (یادداشت مؤلف)
در تداول، فرزند پنجم. پس از نبیره. فرزند پشت پنجم، یعنی فرزند فرزند فرزند فرزند، بدین ترتیب: 1- فرزند 2- نوه (نبسه) 3- نتیجه 4- نبیره 5- نبینه. (یادداشت مؤلف)