جدول جو
جدول جو

معنی نبا - جستجوی لغت در جدول جو

نبا
هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه، تساؤل، معصرات، عمّ، خبر
تصویری از نبا
تصویر نبا
فرهنگ فارسی عمید
نبا(نَ)
ابن محمد بن محفوظ قرشی دمشقی، معروف به ابن الحورانی و مکنی به ابوالبیان. ادیب لغوی و شاعر و فقیه و صوفی قرن ششم هجری است. وی از ملازمان ارسلان دمشقی صوفی معروف به ود. طریقۀ بیانیه را بدو منسوب میدارند. از آثار اوست: منظومه فی الصاد و الضاد. وی به سال 551 هجری قمریدر دمشق وفات یافت. (از معجم المؤلفین ج 13 ص 75)
لغت نامه دهخدا
نبا
آگهی، یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآن) گفتارخبر: زانکه قدرمستمع آمدنبا برقدخواجه برددرزی قبا. (مثنوی لغ)، قران: نورازآن ماه باشدوین ضیا آن خورشیداین فروخوان ازنبا. (مثنوی لغ) آگاهی خبر، جمع انباء، قرآن. یانباء عظیم. قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
نبا((نَ بَ))
گفتار، خبر، قرآن
تصویری از نبا
تصویر نبا
فرهنگ فارسی معین
نبا
خبر، گفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبات
تصویر نبات
(دخترانه)
ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبال
تصویر نبال
نبل ها، تیرهایی که با کمان اندازند، جمع واژۀ نبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباج
تصویر نباج
نباغ، هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباض
تصویر نباض
نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباذ
تصویر نباذ
نبیذفروش، می فروش، شراب فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبات
تصویر نبات
نوعی شیرینی بلورین که از شیرۀ شکر درست می کنند
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباش
تصویر نباش
کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد، گورشکاونه
فرهنگ فارسی عمید
(نُبْ با)
هدهد بسیاربانگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ شَ)
بانگ کردن سگ. (از منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (تاج المصادر بیهقی). نبح. نبیخ. (منتهی الارب). تنباح. نبوح. (المنجد) ، بانگ کردن آهو و تیس و مار. (از منتهی الارب). اصل نباح خاص صدای سگ است و بعداً برای غیر آن نیز استعمال شده است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، هجا گفتن شاعر. (از المنجد). رجوع به نباح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نباش
تصویر نباش
کفن دزد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه شراب افکند، نبیذفروش می فروش: روزپس جاهلی که درخوراویی مطرب بهترنشسته بردرنباد. (ناصرخسرولغ) توضیح درمتن دیوان ناصرص: 117 مطرب شاید نشسته بردربیاد. ودرحاشیه: ظاهرانباذ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه، هر سبزه و درخت که از زمین بروید، نوعی شیرینی که از شیره شکر درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباخ
تصویر نباخ
خاز ترش، خاز تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباج
تصویر نباج
تیز گوز، آوایسگ هریک ازدوزن یک شوهرنسبت بدیگری انباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباذ
تصویر نباذ
از ریشه پارسی نبید فروش باده فروش افشرنده نباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبار
تصویر نبار
زبان آور، بانگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباض
تصویر نباض
تبرگ گیر (تبرگ نبض) پزشک نبض گیرنده نبض شناس پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
گرد و خاک آسیا، سپوسه سر سپوسه سر شوره سر، بیرون آینده نباج
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی دانست، آمادگی تیر ساز، تیر دار، تیر فروش، جمع نبیل، زیرکان هشیاران والایان، جمع نبل، تیر ها تیرسازتیرفروش، خداوندتیر تیردارصاحب تیر، جمع نبیل، جمع نبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبال
تصویر نبال
((نِ))
جمع نبل، تیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبال
تصویر نبال
((نَ بّ))
تیرساز، تیرفروش، دارنده تیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباض
تصویر نباض
((نَ بّ))
نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباش
تصویر نباش
کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباد
تصویر نباد
((نَ بّ))
آن که شراب افکند، نبیذ فروش، می فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباح
تصویر نباح
((نُ))
آواز شیر، صدای سگ، هجو، هجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباج
تصویر نباج
((نَ))
نباغ. انباغ، هر یک از دو زن یک شوهر نسبت به دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبات
تصویر نبات
((نَ))
شکر بلور شده، قند، روییدنی، گیاه، جمع نباتات
فرهنگ فارسی معین