معنی نبال - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نبال
نبال
- نبال
- آگاهی دانست، آمادگی تیر ساز، تیر دار، تیر فروش، جمع نبیل، زیرکان هشیاران والایان، جمع نبل، تیر ها تیرسازتیرفروش، خداوندتیر تیردارصاحب تیر، جمع نبیل، جمع نبل
فرهنگ لغت هوشیار
نبال
- نبال
- نبله. نبلاء. (معجم متن اللغه). جَمعِ واژۀ نبیل و نبل. رجوع به نبیل شود، جَمعِ واژۀ نبله. (معجم متن اللغه). رجوع به نبله شود
لغت نامه دهخدا
نبال
- نبال
- خداوند تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیردار. (منتهی الارب). صاحب تیر. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تیرانداز. (از المنجد) ، تیرفروش. (مهذب الاسماء) ، تیرساز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سازندۀ تیر. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تیرگر. (دهار) (مهذب الاسماء) ، با خفتان. (منتهی الارب). ج، نَبّاله
لغت نامه دهخدا
نبال
- نبال
- نباله. آگاهی و دانست و آمادگی جهت کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به نباله شود
لغت نامه دهخدا
ذبال
- ذبال
- فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
فرهنگ لغت هوشیار