جدول جو
جدول جو

معنی ناگاه - جستجوی لغت در جدول جو

ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
فرهنگ فارسی عمید
ناگاه
بی خبر، فوراً، بیکبار، غافل، ناگه
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
فرهنگ لغت هوشیار
ناگاه
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگه
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگاهی
تصویر ناگاهی
ناگهان غفله: (ناگاهی سیاهیی بروی بگذشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناگاه
تصویر پناگاه
جای پناه و محل امن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاگاه
تصویر پاگاه
اصطبل، آخور، جای اسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاج
تصویر ناگاج
ناگاه، بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
بی وقت نه بوقت خود، ناگهان: (عبدالله عباس روایت کرد از رسول علیه السلام که هیچکس نباشدکه کسی را به نابگاه بکشد بفتک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
نامطلع، خفته، بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگاه
تصویر پاگاه
پایگاه، فرود، پستی، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
دید، نظر، چشم، توجه کنید، توجه کن
نگاه داشتن: نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
نگاه کردن: دیدن، نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگه
تصویر ناگه
ناگاه، بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگه
تصویر ناگه
ناگهان، ناگاه، فوراً، بی خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
نظر، نگریست، مشاهده، ملاحظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
((نِ))
نظر، دید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگه
تصویر ناگه
((گَ))
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
Gaze, Glance, Look
دیکشنری فارسی به انگلیسی
नज़र , दृष्टि
دیکشنری فارسی به هندی
দৃষ্টি , দৃষ্টিপাত
دیکشنری فارسی به بنگالی