جدول جو
جدول جو

معنی ناگاج

ناگاج
ناگاه، بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
تصویری از ناگاج
تصویر ناگاج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناگاج

ناگاج

ناگاج
بر وزن و معنی ناگاه است و بیکبار هم گویندش، (برهان قاطع)، تبدیل ناگاه است، (انجمن آرا)، مبدل ناگاه است، (فرهنگ نظام)، ناگاه، (غیاث اللغات)، بیوقت، نابگاه، نابهنگام، ناگاه، رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

ناگاه

ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
ناگاه
فرهنگ فارسی عمید

ناگنج

ناگنج
آنچه که درجایی نگنجد، فراهم ناآینده ناسازگار: (واین چهار مایه (آب وآتش و باد وخاک) ضد یکدیگرند یعنی دشمن یکدیگرند و بایکدیگر ناگنجنده و نا سازند {مقابل گنجنده
ناگنج
فرهنگ لغت هوشیار

تاگاج

تاگاج
بمعنی یکتا گاه و یک بار باشد، (جهانگیری) :
زهی دولت که من دارم که دیدم
چو تو ممدوح مکرم را بتاگاج،
سوزنی (از جهانگیری)،
مؤلف انجمن آرا آرد: در جهانگیری نوشته تاگاج، یک تا گاه و بیکبار باشد و این بیت حکیم سوزنی را شاهد آورده ... وخطا کرده، ناگاج بمعنی ناگاه است ’نون’ را ’تا’ گمان کرده و جیم و ها با یکدیگر بدل شوند، رجوع به آنندراج شود، مؤلف فرهنگ رشیدی نویسد: ... و جهانگیری ... سهو کرده و تصحیف خوانده ...، و صحیح به نون است، در فرهنگ جهانگیری بمعنی یکتا گاه و یک بار، (لسان العجم ج 1 ص 274) :
بی فکرت و مدّاحی صدر تو همه عمر
حاشا که زنم یک مژه را بر مژه ناگاج،
سوزنی (از انجمن آرا)،
رجوع به ناگاج و گاج و گاه شود
لغت نامه دهخدا

ناکاج

ناکاج
بغتهً، مبدل ناگاه، (آنندراج)، به یک بار، ناگاه، بی وقت، (ناظم الاطباء) :
زهی دولت که من دارم که دیدم
چو تو ممدوح مکرم را به ناکاج،
سوزنی،
بی فکرت مداحی صدر تو همه عمر
حاشا که زنم یک مژه را بر مژه ناکاج،
سوزنی (از آنندراج)،
رجوع به ناگاج و ناگاه شود، یکایک، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ناگنج

ناگنج
ناگنجنده: و در دل برادران مشفق ناگنج و در چشم یاران ناصح حقیر نماید. (کلیله و دمنه). رجوع به ناگنجیده و ناگنجنده شود
لغت نامه دهخدا