بی تجربه. ناآزموده. بی وقوف. بی قابلیت. بی هنر در کار. (از ناظم الاطباء). ناشی. نادان. نامجرب: همی راند ناکاردیده جوان بدینگونه تا بر پل نهروان. فردوسی. چو بشنید ناکاردیده جوان دلش گشت پردرد و تیره روان. فردوسی. نخواهی که ضایعشود روزگار به ناکاردیده مفرمای کار. سعدی. ، تازه سال. جوان کم تجربه. تازه کار: ز ترکان هر آن کس که بد پیش رو ز ناکاردیده سواران نو. فردوسی. جوانی است ناکاردیده ولیکن ز بس بخردی آگهی کاردانی. فرخی. ، به کار نرفته. کارناکرده. غیرمستعمل. نامستعمل. که مورد استعمال واقع نشده است. که هنوز به کار برده نشده است: همان جامۀ پاک زربفت پنج ببارید ناکاردیده ز گنج. فردوسی. ، فرومایه. (ناظم الاطباء). دشنام گونه ای است: بدان شخ ّ بی نم کجا خون اوی (خون سیاوش را) فروریخت ناکاردیده گروی. فردوسی
بی تجربه. ناآزموده. بی وقوف. بی قابلیت. بی هنر در کار. (از ناظم الاطباء). ناشی. نادان. نامجرب: همی راند ناکاردیده جوان بدینگونه تا بر پل نهروان. فردوسی. چو بشنید ناکاردیده جوان دلش گشت پردرد و تیره روان. فردوسی. نخواهی که ضایعشود روزگار به ناکاردیده مفرمای کار. سعدی. ، تازه سال. جوان کم تجربه. تازه کار: ز ترکان هر آن کس که بد پیش رو ز ناکاردیده سواران نو. فردوسی. جوانی است ناکاردیده ولیکن ز بس بخردی آگهی کاردانی. فرخی. ، به کار نرفته. کارناکرده. غیرمستعمل. نامستعمل. که مورد استعمال واقع نشده است. که هنوز به کار برده نشده است: همان جامۀ پاک زربفت پنج ببارید ناکاردیده ز گنج. فردوسی. ، فرومایه. (ناظم الاطباء). دشنام گونه ای است: بدان شخ ّ بی نم کجا خون اوی (خون سیاوش را) فروریخت ناکاردیده گروی. فردوسی
جستجو کردن. تفحص نمودن. تفتیش کردن. (ناظم الاطباء). کاوش. جستجو. تفحص. (آنندراج). بازکاویدن. بحث و فحص کردن. - واکاویدن از، پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف). ، در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن میدهد: المناقره والنقار، با کسی واکاویدن در خصومت. مجادله، با کسی واکاویدن در خصومت. جدال. (زوزنی)
جستجو کردن. تفحص نمودن. تفتیش کردن. (ناظم الاطباء). کاوش. جستجو. تفحص. (آنندراج). بازکاویدن. بحث و فحص کردن. - واکاویدن از، پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف). ، در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن میدهد: المناقره والنقار، با کسی واکاویدن در خصومت. مجادله، با کسی واکاویدن در خصومت. جدال. (زوزنی)
ناآزموده نامحبوب: همی راند ناکار دیده جوان بدین گونه تا بر پل نهروان، آنچه که بکار برده نشده نامستعمل: همان جامه پاک زربفت پنج ببارید ناکار دیده زگنج، پست فرومایه (دشنام گونه ایست) : بدان شخ بمانم کجا خون اوی (سیاوش) فروریخت نا کار دیده گروی. (شا. لغ)
ناآزموده نامحبوب: همی راند ناکار دیده جوان بدین گونه تا بر پل نهروان، آنچه که بکار برده نشده نامستعمل: همان جامه پاک زربفت پنج ببارید ناکار دیده زگنج، پست فرومایه (دشنام گونه ایست) : بدان شخ بمانم کجا خون اوی (سیاوش) فروریخت نا کار دیده گروی. (شا. لغ)