چکاندن. چکانیدن. بمعنی چکانیدن باشد. (برهان) (جهانگیری). (ناظم الاطباء). قطره قطره ریختن آب و جز آن. (ناظم الاطباء) : پیش سائل زر بچاکاند بهنگام جواب پیش نحوی موی بشکافد بهنگام سؤال. فرخی. ، بمعنی خالی کردن است، چه تپانچه و تفنگ و پشتاب را چون خالی کنند گویند چاکانیدم. چکاندن تفنگ و غیره، بچاکان، یعنی خالی کن. (انجمن آرا) (آنندراج) ، تقطیر کردن. (ناظم الاطباء)
چکاندن. چکانیدن. بمعنی چکانیدن باشد. (برهان) (جهانگیری). (ناظم الاطباء). قطره قطره ریختن آب و جز آن. (ناظم الاطباء) : پیش سائل زر بچاکاند بهنگام جواب پیش نحوی موی بشکافد بهنگام سؤال. فرخی. ، بمعنی خالی کردن است، چه تپانچه و تفنگ و پشتاب را چون خالی کنند گویند چاکانیدم. چکاندن تفنگ و غیره، بچاکان، یعنی خالی کن. (انجمن آرا) (آنندراج) ، تقطیر کردن. (ناظم الاطباء)
پژوهش. جستجو. فحص. تفحص. واپژوهیدن. استفحاص. طلب کردن. پیجویی. پی جوری (در تداول عامه). کاویدن. کاوش. بحث کردن. تفتیش کردن. تنقیر. استقراء. ندش. نجث. افتحاص. افتحاث. تسنﱡح. (منتهی الارب) : اگر زهره شوی، چون بازکاوی درین خرپشته هم بر پشت گاوی. نظامی. و رجوع به کاویدن شود
پژوهش. جستجو. فحص. تفحص. واپژوهیدن. استفحاص. طلب کردن. پیجویی. پی جوری (در تداول عامه). کاویدن. کاوش. بحث کردن. تفتیش کردن. تنقیر. استقراء. نَدش. نَجث. افتحاص. افتحاث. تَسَنﱡح. (منتهی الارب) : اگر زهره شوی، چون بازکاوی درین خرپشته هم بر پشت گاوی. نظامی. و رجوع به کاویدن شود
جستجو کردن. تفحص نمودن. تفتیش کردن. (ناظم الاطباء). کاوش. جستجو. تفحص. (آنندراج). بازکاویدن. بحث و فحص کردن. - واکاویدن از، پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف). ، در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن میدهد: المناقره والنقار، با کسی واکاویدن در خصومت. مجادله، با کسی واکاویدن در خصومت. جدال. (زوزنی)
جستجو کردن. تفحص نمودن. تفتیش کردن. (ناظم الاطباء). کاوش. جستجو. تفحص. (آنندراج). بازکاویدن. بحث و فحص کردن. - واکاویدن از، پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف). ، در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن میدهد: المناقره والنقار، با کسی واکاویدن در خصومت. مجادله، با کسی واکاویدن در خصومت. جدال. (زوزنی)